دانلود رمان انیس دل از صدیقه بهروان فر با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مرتضی پسر جوونیه که به خاطر ازدواج مادرش با حاج احمد نامی، مجبور می شه مهناز، دختر حاج احمد رو صیغه کنه. صیغه ای که فقط برای راحت بودن این دو نفر و حساسیت شدید حاج احمد خونده شده و حاج احمد مرتضی رو قسم داده که از اعتمادش سواستفاده نکنه. مرتضی پسر باغیرت و کاری و همین طور مذهبیه و برای راحتی مادرش که چند ماه بعد ازدواج، باردار شده، خونه حاج احمد رو ترک می کنه. مهناز اصلا رابطه خوبی با پدرش نداره، دلیلش هم جدایی پدر و مادرش و سخت گیری های پدرشه…
خلاصه رمان انیس دل
انیس بلند جوابش را داد تا فاصلهشان مانع خوب رساندن منظورش نشود. – نه نگران نباش. خاله گفت خودش خبرش کرده بوده. ازت دلخور هست ولی اگه خودمون بریم پیشش، از دلش درمیاد. – از روزی که قرار شد با مهناز همخونه بشیم، بی بی بد قلقیهاش رو شروع کرد. مامانم میگه معلوم نیست از کجا فهمیده ولی من که میدونم خودش خبر برده بود. منم بعد اون کمتر بهش زنگ میزدم. اونقدر بینمون فاصله افتاد که روز عقد یادم رفت بهش خبر بدم. انیس با سینی چای از آشپزخانه خارج شد.
لبخند بر لب داشت ولی دلخوری حس بارز چهرهاش بود. مرتضی زبانش را بین دندانهایش فشرد. نام مهناز بی آنکه بخواهد بر زبانش آمده بود. فکر میکرد انیس حق دارد دلیل اختلاف او با مادربزرگ پدریاش را بفهمد. – خاله گفت بی بی انتظار داره ما برای زندگیکلا بریم پیشش. به خاله گفته مرتضی باید بیاد باغ پدرش رو آباد کنه. خاله گفت اگه شما برین، منم باهاتون میام چون اینجا دیگه کسی رو ندارم. ابروهای مرتضی بالا پرید. قضیه داشت جالب میشد.
هم خانه شدن با بی بی و خاله حاجی در کنار همه خوبیهایش مانند حضور در یک میدان جنگ تمام عیار بود. – شوخی میکنی؟! – نه، خودش گفت! – جالبهها! هیچ کس من رو این وسط آدم حساب نکرده! شاید من نخوام از مشهد برم. – چه حرفیه؟ خاله حاجی و بی بی منتظر نظر توئن. خاله فردا میره ولی قرار شد ما هروقت تو تونستی یه سر بهشون بزنیم. اجباری در کار نیست. خوب، این بهتر بود. حداقل آن قدرها هیچ حسابش نکرده بودند! سر تکان داد و جرعهای از چایش نوشید…