دانلود رمان جنون مبهم از سپیده شهریور با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
برفین دختری که تنها با پدرش زندگی میکنه عاشق و شیدای پسر عموش آذرخش هست که نشون شده هم دیگه هستند. اما آذرخش علاقهی چندانی به برفین نداره. اما کم کم جذابیت های برفین به چشمش میاد و…
خلاصه رمان جنون مبهم
پرستاری به سمتمون اومد و اخطار داد که با بیمار خداحافظی کنیم. عمو و آذرخش صورت بابا رو بوسیدن و کنار رفتن. بابا دستش رو به سمتم دراز کرد و گفت: عروسک خوشگلم امشب تنها نمونی خونه که ناراحت می شم. برو خونه عموت که خیال من هم راحت باشه. بدون حرفی نگاهم رو توی چشمای بابا انداختم. نمیدونم چی شد که بغضم شکست و محکم بغلش کردم دستای بابا محکم دورم حلقه شده بود و از صدای نفس های لرزونش میشد فهمید داره گریه میکنه. تند تند صورتشو می بوسم و اجازه نمیدادم نفس بکشه.بابا که با دیدن بوس های ریز و درشت من که روی گونه هاش می نشست کمی از
بغضش کاهش یافته بود خندید و گفت: برفین خفم کردی. بسه دیگه. عمو دستشو روی شونم گذاشت و کمی عقب کشیدم. به بابا گفت: داداش خیالت راحت باشه از جانب برفین امشب خونه ی ماست. بابا سری تکون داد و گفت: مرسی داداش. اشکام و پاک کردم. آذرخش جلو اومد. بی توجه به من و عمو گفت: -عمو جون انشالله که عمل راحتی دارید. دیروز هم با دکترتون صحبت کردم گفت با اینکه عمل سختیه ولی مشکلی پیش نخواهد اومد. بابا سری تکون داد و گفت: مرسی پسرم. سپس با اهی به من گفت: برفین، کنار آذرخش وایستا یکبار دیگه قبل عمل شما رو با هم ببینم. درسته بابا سعی می کرد
من رو اروم کنه ولی خیلی ناامید بود، همین من رو بی تاب تر می کرد. اشکی که پاک کرده بودم دوباره راه افتاد، ته دلم قیلی رفت. مگه میشه آذرخش دست بندازه دور کمر من و بگه مواظبشم. قلب من اروم بگیره. مگه میشه دستای گرمش دورم باشه و قلبم نکوبه. ولی با این حال چشمام دو دو میزد. نفسم می رفت و می اومد. سرم گیج می رفت. پرستاری به سمت بابا اومد و تخت رو به حرکت دراورد هممون بی حرکت به بابا نگاه می کردیم. بابا سری برامون تکون داد و گفت: حواستون به هم دیگه باشه. به عمو هم اخرین توصیه اش رو کرد: داداش امشب برفین بیاد پیش شما برفین رو میسپارمش دست تو و آذرخش…