دانلود رمان مرد بد از سیما نبیان منش با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختر پرستار گیر مرد خلافکار میفته و مجبوره اونو از بیمارستان بیرون ببره اما مرده بیخیالش نمیشه و اونو همراه خودش به قرارگاهشون میبره.
خلاصه رمان مرد بد
کیفمو روی دوشم انداختم دستهامو تو جیب های پالتوی تنم فرو بردم و قدم زنان راه افتادم سمت ایستگاه اتوبوس. هرگاه ذهنم از دغدغه هام تهی میشد و یکم آروم میشدم حرف های سامیار باز همچی رو برمیگردوند به اون حالت قبلی…من حتی گاهی اوقات حس می کردم شاید واقعا همونطور که بعضی از فک و فامیل میگفتن من تهش من مال سامیارم راستی راستی تهش بشم مال اما من ته قلبم دوستش نداشتم. نه اینکه ازش بدم بیاد نه ولی حسم بهش حس دوست داشتن نبود.
بیشتر همون حس نسبت نزدیک فامیلی بود. حتی گاهی حسی شبیه به علاقه ی خواهر به برادرش! کاش فقط از این یکی ماجرا هم آسیب نبینم. به ایستگاه اتوبوس که نزدیک شدم، تکیه ام رو به جایگاه ردیف صندلی های ایستگاه دادم و منتظر سر رسیدن اتوبوس شدم. مامانم می گفت من باید به عنوان نامزد بپذیرمش و بهش فرصت بدم تا شاید این حس سردر گمی تبدیل بشه به حس دوست داشتن! تلفنم که زنگ خورد از فکر بیرون اومدم و موبایلم رو چک کردم. شماره تلفن برام نا
آشنا بود اما جواب دادم: ” بله؟!” بلافاصله صدای ناآشنایی توی گوش هام پیچید: “سلام خانم نویدی… سرگرد کیهان هستم از پلیس آگاهی” صدای خونسرد و جدی اون سرگرد ماجراهای یک هفته پیش رو دوباره برام مرور کرد. و همینطور صورت جذاب و پر جذبه ی خودش رو… ناخواسته مضطرب شدم اما سعی کردم خونسرد بشم و بعدهم گفتم: “سلام… بله… شناختم” بی مقدمه پرسید: “میتونم امروز ببینمتون!؟ ” فکر می کردم همچی تموم شده اما انگار این قصه سر دراز داره…