دانلود رمان شب نما از نسرین جمال پور با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
شب نما قصه ای پردرد است که تصویر خیانت مادری را در برابر پسرش روایت میکند… داستانی عاشقانه از مظلومیت کودکان مورد دست درازی قرار گرفته و نوزادانی که معتاد متولد میشوند…
خلاصه رمان شب نما
چای سرد شده را برمی دارم و به پستوی کارگاه منتقل میکنم. آبی به استکان میزنم و روی آب چکان قرارش می دهم. صحبت با یگانه ی قلبم، حسابی سرحالم آورده است. پس بهتر است زودتر کارهایم را به اتمام برسانم و مجال هم صحبتی دوباره با یارم را برای خود بخرم. کرکره ی مغازه را پایین می کشم و ساک غذا و لباس هایم را روی دوش می اندازم. پنج دقیقه نیست که از زیبا خداحافظی کرده ام، اما بی قراری صدایش، قرار مرا نیز ربوده است. لخ لخ کنان راه می روم و مسیر خانه را در پیش میگیرم. ماشین از دیروز دست تعمیرکار است. به قول زیبا:
بعد از یک بار دزدی و این همه دنده عوض کردن، عمرش و کرده! وقت تعویضه. و این روزها با خود فکر میکنم اگر مسئله ی ازدواجمان نبود، حتما بهترینش را زیر پای زیبا می گذاشتم. دختری که از همان شب تاریک، پا به پای نگرانی برادرانه ام دوید و مرهم زخم دل من و اهورا شد، لایق بهترین هاست. وقتی فهمیدم زیبا پرستاری می خواند و آن شب به همراه پدرش از شیفت بیمارستان باز می گشته است، لحظه ای حتی فکر نکردم که این دختر روزی می شود التیام بخش زخم چرکین زندگی من و برادرم. آن شب تا صبح بالای تخت اهورا نشسته بودم و دستش را در دست می فشردم.
زیبا آنجا کار می کرد پس توانست کنار ما بماند. آقای قانع، پدرش، نیز تا صبح روی نیمکت خشک حیاط بیمارستان نشست. انتظار این رفتار سخاوتمندانه را از دو غریبه نداشتم. اما وقتی زیبا کنارم نشست و شروع به صحبت کرد، به من ثابت شد; همیشه خون نیست که خون را میکشد; خیلی وقت ها حضور یک قلب در کالبد یک غریبه، هزار برابر باغیرت تر از جریان خون در رگ های یک هم نوع، است. زیبا دختر خوش سر و زبانی بود. کمی خجالت داشت اما وقتی موتور صحبت کردنش روشن میشد; تا ته جاده را یکه میتاخت! آن شب آن قدر برایم حرف زد و از امید گفت…