دانلود رمان بوسه تقدیر از فریده شجاعی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
نگین نامزدی خود با شهاب رو به ازای پولی که پیروز می تونه پدرش رو از ورشکستگی نجات بده بهم می زنه ولی هر چه سعی می کنه نمی تونه عشق شهاب رو از سر بیرون کنه، او همراه پیروز که ۱۷ سال از او بزرگتر بود به استکهلم میره و….
خلاصه رمان بوسه تقدیر
ساعت از سه صبح گذشته بود که تاکسی جلوی در منزل ایستاد. راننده کمک کرد و چمدان کوچک و بسته کادو ها را از خودرو خارج کرد من نیز مانند خوابگردی با ناباوری پیاده شدم، چند لحظه به در منزل خیابان آشنایمان نگاه کردم و سپس با دستی لرزان زنگ در را فشردم. پس از لحظه ای مکث بار دیگر انگشتم را پرتوان تر به زنگ در فشردم و انعکاس صدای آن را با تمام وجود در قلبم حس کردم طولی نکشید که صدای دو رگه و خواب آلود پوریا را شنیدم که گفت: ” کیه ؟ ”
و من با صدایی آرام که هیجان درونم را در پس احساس غریبی پنهان کرده بود گفتم: ” منم نگین پوری جان در را باز کن. بر عکس صدای بی روح من پوریا با صدایی گرم و پر احساس اما دو رگه فریاد زد: ” نگین ؟ خودتی؟! ” و بعد صدای باز شدن در به گوشم رسید. صدای قیز قیز در تداعی کننده روزهای خوشی بود که در این خانه داشتم. حساب راننده را پرداختم و منتظر پوریا شدم تا برای کمکم بیاید. صدای در راهروی منزل که با سر و صدا باز شد و متعاقب آن صدای بلند پوریا که،
مرا به نام می خواند شنیده می شد. با وجود روشن بودن لامپ سر در منزل فضای حیاط تاریک به نظر می رسید اما من در همان تاریکی اندام کشیده و بلند برادرم را دیدم که فاصله بین راهرو تا حیاط را با دو طی می کرد. از همین فاصله تشخیص دادم سه سالی که او را ندیده بودم خیلی کشیده تر و بلند تر شده بود و من حس غریبی نسبت به او احساس کردم. وقتی پوریا جلوی در رسید تاکسی حرکت کرده بود و من در زیر نور لامپ سر در حیاط چهره جوان و اندام بلند برادرم را می دیدم که…