دانلود رمان آکو از غزل پولادی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آکو خان مرد کورد باغیرت و جذبه و خشن که با خیانت زن اولش و فرزندی که به یادگار گذاشته، دلزده از هرچی عشق و زن می شود و با آمدن دوباره طلا عشق جوری دیگر وارد می شود… رمان آکو وقایع پنج سال بعد رمان جوانهی عشق رو تعریف میکنه با داستان شخصیتهای جدای خودش و شخصیتهای رمان جوانه هم توش حضور دارن…
خلاصه رمان آکو
(آوات) دست به سینه تکیه ام را به ماشین داده بودم. از پشت عینک آفتابی ام خیره ی دختربچه های قد و نیم قد بودم که در لباس های رنگ به رنگ و متنوع از مهدکودک بیرون میزدند. بعضی هایشان خسته از حجم بازی های روزانه با قیاه ی خواب آلود، بعضی دیگر هنوز پر انرژی، بعضی هم لیلی کنان و انتظار کسی که دوستش دارد، بنشیند و انتظار بکشد. به نظر خودم یکجور مریضی انتظار کشیدن داشتم، انتظار کسی که دوست داشتم … حالا این انتظار میخواست برای دخترک مو قهوه ای بازیگوش و زبان
درازی باشد که عمرم به او وصل بود، چه انتظار بازگشت آهیر و ژیوار و چه بازگشت عشقی که خودم میدانستم آرزوی وصلش را به گور میبرم.《سلام آوا جونم …》با چسبیدن توده ی چسبنده ای به پایم قایق شکسته ی ذهنم را از دریای افکارش بیرون کشید. خم شدم، دست هایم را زیر بغل هَناس کوچک و بامزه زدم و او را از روی زمین بلند کردم. هَناس طبق عادت همیشگی اش، انگشت های کوچک دستش شبیه شانه کرد و توی ریش های پر پشتم فرو کرد. انگشت اشاره اش را روی چانه اش گذاشت و در حالی
که گردنش را روی شانه اش خم می کرد، گفت:《وای آوا جونم… ریش هات که هنوز بلندتر نشده…》از یک طرف به خاطر شوخی همیشگی فسقلی روبه رویم کفری شده بودم و از طرف دیگر دلم میخواست عروسک ناز رو به رویم را قورت بدهم، برای اینکه هر دو طرفم را راضی کنم، گاز کوچکی از گونه ی سرخ و آبدارش گرفتم . هَناس هم جیغ کوتاهی کشید و دستش را روی گونه ام گذاشت. 《وای آوا جون… باز که تو وحشی شدی…》حالا دیگر آزادانه میخندیدم، هناس را زیر بغلم زدم و در حالی که در عقب را باز می کردم…