دانلود رمان تاریکی روز از فر احمدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
لنا یه خبرنگاره که دنبال یه قاتل سریالیه یه شب اتفاقی شاهد یه قتل میشه و قاتلم لنارو میدزده…
خلاصه رمان تاریکی روز
با احساس سنگینی نگاهی سرش را چرخاند لحظه ای نگاهش در دو چشم ابی یخی قفل شد احساس کرد نگاه مرد تا مغز استخوانش نفوذ کرد پلکی زد اما مرد دیگر در انجا نبود خشکش زده بود احساس می کرد توهم زده هرچقدر اطرافش را نگاه کرد مرد را ندید دستی به چشمان قرمز از خستگی اش کشید و با نا امیدی به سمت پراید مشکی قراضه اش رفت از دار دنیا تنها همین پراید و خانه ای را که تنها یک اتاقش برای او بود داشت و با چهار نفر دیگر خانه را شریک بود. پدر و مادرش زمانی که بچه بود در دریا غرق شدند.
وضعیت مالیشان خوب نبود و چیز زیادی برایش نمانده بود همیشه در تلش بود و قصد داشت خانه ای برای خودش بخرد هرچند کوچک اما دلش می خواست برای خودش باشد تا دیگر استرس دزدیده شدن وسایلش یا پسر خانه اوردن بقیه هم خانه هایش را نداشته باشد. فکرش به سمت دفتر روزنامه رفت می دانست که کمالی منتظر کوچک ترین اتفاقی است تا او را اخراج کند می خواست اینگونه به خواسته های کثیفش برسد و از بی پولی او سواستفاده کند و پیشنهاد های بی شرمانه اش را تکرار کند.
در خانه را که باز کرد بوی گند سیگار به سرفه انداختش از بوی سیگار متنفر بود. و حالش را بهم میزد در را بست و بدون اینکه حتی نیم نگاهی به سالن بی اندازد به سمت اتاقش رفت. از صداهایشان مشخص بود که مشغول کثافت کاری بودند. اولین باری که با چنین صحنه ای مواجه شد انقدر حالش بد شد که مجبور شدند او را به بیمارستان ببرند. دلش می خواست تمام ان صحنه هایی که دیده را یکجا بالا بیاورد. دیدن ان صحنه ها و شنیدن ان صداهای منزجر کننده مجبورش کرد چند جلسه ای به مشاور مراجعه کند…