دانلود رمان بغض محیا از سپیده تهرانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مورد دختری به اسم محیاست عاشق پسر عمه اش امیر عباس هستش ولی امیر عباس…
خلاصه رمان بغض محیا
تکانی به خودم دادم… ملافه را از دور خودم بازکردم و داخل سبد گوشه اتاق انداختم… وارد حمام شدم… شاید آب کم کند ازین درد طاقت فرسا… هم روحم زخمی بود هم تنم دردمند… اشکم چکید… با خودم تکرار کردم… انتخاب خودت بود محیا… به سختی تنم را شستم و لباس پوشیدم… قدم هایم سنگین بود… سرم گیج میرفت و حال تهوع امانم را بریده بود… از اتاق بیرون آمدم روی مبل نشسته بود… با دیدنم از جا بلند شد بیرون رفت… بی انکه کمکم کند از کنارم گذشت… بی تفاوت و قلبم بیشتر مچاله شد… ای کاش اشکم نچکد… دیوار را تکیه گاهم کردم و خودم را تا آسانسور رساندم… داخل
ماشین نشستیم… و انگار زمان به دو ساعت پیش برگشته… انگار هیچ اتفاقی نیفتاده… واقعا هم نیفتاده بود… تنها من تباه شده بودم… اخمش غلیظ تر از همیشه بود… می خواستم حرف بزنم… لب فشردم… و زبانم باز شد… -پسر عمه میخوام امشب و فراموش کنید لطفا… برای همیشه… من به مادرهم میگم فردا بریم محضر تا صیغه رو باطل کنیم… لبم را گاز گرفتم از شرم… یادم هست که خودم خواستم… نمیخوام زندگی شما تحت تاثیر این اتفاق باشه… و خدا را شاهد میگیرم بغض گلویم داشت خفه ام می کرد… من تنها ترین دختر دنیا … تمام دخترانگی و هستیم را به تاراج بردم… و به فکر
تاثیرش در زندگی این مرد سنگی بودم… من عاشق نبودم… مجنون بودم… مجنونی بی منطق… همانطور به رو به روخیره بود… جلوی داروخانه ی شبانه روزی ایستاد و ترمز دستی را کشید… بی آنکه نگاهم کند… -تو زندگی من تاثیری نخواهد داشت اما… قطعا زندگی تو فرق میکنه دیگه… و پیاده شد و در را کوبید… و من قلبم هزار تکه شد از لحن سردش… از کلام تلخش… و برای بار هزارم از خودم پرسیدم… چرا دوستم نداشت… صدای در ماشین خبر از آمدنش می داد… بسته ی قرص دو عددی را به همراه بطری آب معدنی جلویم گرفت… -بخور اینارو… و من معنی قرص ضد بارداری را می دانستم…