دانلود رمان دلتنگ عشق از مریم پیران با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
زندگی دیکته ای نیست که آن را به ما گفته بودند و گفته باشند و خواهند گفت! زندگی انشایی است که تنها باید خود بنگاریم; باشد که موضوع انشای زندگیت “خدا”، مقدمه اش “عشق او”، و انتهایش ” نگاه او ” باشد… آمین خدا در مکان های دور از انتظار… به دست افرادی دور از انتظار… و در مواقعی تصور ناپذیر…
خلاصه رمان دلتنگ عشق
دلنواز؟ ازش صدایی نیومد دوباره صداش زدم. -دلنواز با هق هق و صدایی آروم گفت: بل. بله _یه چیزی بگم؟ _چ چی؟ _نمی دونم باید چجوری بگم، راستش… ادامه ندادم که گفت: راستش چی؟ _هیچی ولش کن. _بگید لطفا. _من چند نفرم دلنواز جان؟ _این چه سوالیه می پرسین، خب این که معلومه. _پس چرا جمع می بندی؟ سرش رو زیر انداخت آخ جوجوی خجالتی من. _چی شد؟ جواب سوال من رو ندادی. _خب خب… _خب چی؟ دلنواز؛ نمی دونم منظورش از این حرفا چی بود.
-خب شما رئیس من هستین باید احترامتون رو نگه دارم. رادوین: از این به بعد دیگه نمی خوام رئیست باشم دلنواز. وای خدای من، بدبخت شدم، می خواد اخراجم کنه لابد شک کرده. _ تورو خدا اخرام نکنین. من جای دیگه ای رو ندارم. اصلا مگه من چیکار کردم؟ _آروم باش دلنواز، من منظورم این نبود. _ خودتون گفتین دیگه نمی خواین رئیسم باشین، نگفتین؟ _چرا من اینوگفتم ولی نگفتم که بری، منظور من یه چیز دیگه است. اوففف می مردی زودتر بگی، مردم و زنده شدم که.
_خب منظورتون چیه؟ عصبی شد و تو چشمام نگاه کرد شونه هام رو با دستاش گرفت و تکون داد و گفت: منظورم اینه که می خوام از الان به بعد همیشه کنارم باشی، می دونی سواله، یه دختر ۱۹ ساله چرا؟ چون رادوین مغرور دوباره عاشق شده، عاشق یه دختر که تموم فکر و ذهنش شده بعد ز یکم مکث خیره تو چشمام نگاه کرد و گفت: اون دختر تویی دلنواز، چیکار کردی با من؟ من نمی خواستم دوباره عاشق شم اما تو باعث شدی پا بزارم روی قولی که به خودم دادم. رادوین داشت حرف میزد اما من لال شده بودم…