دانلود رمان تجربه عشق خاکستری از آرام_بنفشه با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یک ماجرای واقعی از زندگی واقعی آرام دختری که به یه مهمانی اشتباه میره. مهمونی که فکر می کرد تولده اما در واقع جاییه برای آشنایی افراد با تمایلات مختلف. حضور آرام تو این مهمونی باعث ورودش به دنیای رابطه های متفاوت آدم های متفاوت میشه. مردی وارد زندگی آرام میشه که خیلی براش خطرناکه اما درواقع تنها ناجی آرامه… سیاوش لواسانی… کسی که قراره زندگی آرامو زیر و رو کنه…
خلاصه رمان تجربه عشق خاکستری
فردای اون روز تعطیل بودو خونه موندم به کارام برسم به لیلا زنگ نزدم بپرسم چه کرد چون ازش ناراحت بودم خبرمو نگرفته بود اون عملا منو تو مهمونی ول کرده بود حتی وقتی دید نیستم نگرانم نشد یه زنگ بزنه . تا عصر درگیر کارام بودمو عصر با هم خونه ای هام شراره و سلما تصمیم گرفتیم بریم شام بیرون وقتی حاضر شدم تازه متوجه شدم کیفم نیست! کیف پولم دیشب تو مهمونی گم شده بود من معمولا برای مهمونی کیفمو خالی میکنم. جز یه کارت که مبلغ محدودی توش پوله و مقداری هم پول نقد چیزی تو کیفم نبود. کارت ها و باقی مدارکم خونه بود با این وجود بازم حس بدی بود که گم شده.
فردای اون روز وقتی رفتم دانشگاه از لیلا خبری نبود. یکم نگرانش شدمو بهش زنگ زدم. اما جواب نداد دو دل بودم به دوست پسرش زنگ بزنم یا نه. از دانشگاه که اومدم بیرون یه توسان مشکی با شیشه های دودی اون سمت خیابون نظرمو جلب کرد یاد توسان مشکی اون شب افتادم به پلاکش نگاه کردم و حس کردم همون شماره پلاکه! یه لحظه فکر کردم اون مرد عجیب اومده دنبال من اما بعد بیخیال این فکر شدم چون نه کاری با من داشت نه حتی می دونست من کی هستم که بخواد بیاد جلو دانشگاه. رفتم اون سمت خیابون تاکسی بگیرم که صدای آشنایی شنیدم که گفت -خانم رضوی….
برگشتم سمت راننده توسان مشکی که اون شب منو رسونده بود. شوکه شده بودم کیف پولمو به سمتم گرفتو گفت -اینو تو ماشین جا گذاشته بودین مرسی گفتمو کیفو گرفتم. صبر نکرد چیز دیگه بگمو به سمت ماشین رفت. چشم هام تو ماشینو گشتو رو اون دوتا چشم خاکستری و سرد تو ماشین قفل شد با وجود تاریکی تو ماشین اما میتونستم بگم اخم کرده یه جور ترس و دلهره تو وجودم می آورد. اما کنجکاویمو هم تشدید می کرد. راننده اش گاز دادو از جلوم رد شدن. زنگ زدم به لیلا. باید می فهمیدم این آدم کیه. یه حس درونم میگفت به تو چه کیه! اما نمیتونستم بیخیال شم. لیلا باز جواب نداد و…