دانلود رمان تاژ از معصومه کشتار با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آمین دختری معصوم که با خانواده عموش زندگی میکنه و پسر عمو باهاش سر ناسازگاری داره… امین بعد از فوت عموش به خارج سفر میکنه و فرد موفقی میشه تا اینکه ازدواج میکنه… این خانواده یه برند معروف دارن به اسم “تــاج” اما دنیا همیشه برای امین نمیچرخه یه روز دوباره شکست میخوره بعد از دیدن خیانت همسرش و شکست خوردن در برابرش… آمین به ایران بر میگردن و دوباره سورنا رو میبینه سورنای سابق نیست خیلی عوض شده و اما عاشق….
خلاصه رمان تاژ
کلافه شالم و از سرم در آوردم و روی تخت پرت کردم. روی صندلی میز آرایش نشستم و خواستم با دستمال مرطوب، آرایش هر چند اندکم رو پاک کنم که همون لحظه تقه ای به در خورد. می دونستم دایی! برای همین تند از روی صندلی برخاستم و گفتم: _بیا تو. در باز شد و دایی داخل اومد. با دیدن چهره ی پریشونم، نگران پرسید: چیشده؟ خیلی کلافه به نظر میای! سعی کردم جمله ای که همین چند دقیقه پیش در حال تمرینش بودم به زبون بیارم. اما متاسفانه موفق نشدم. فکم به کل قفل کرده بود. -آمین. – هول شدم و و بی مقدمه پریدم سر اصل مطلب. _من نمی خوام ازدواج کنم. چشمای دایی گرد شد و
من قبل از اینکه فکر بدی به ذهنش خطور کنه، ادامه دادم: دایی می دونم شما برای من خیلی زحمت کشیدی… می دونم بهتون خیلی مدیونم! من آدم نا سپاسی نیستم ولی احساس می کنم آمادگی ازدواج رو ندارم. فکر کردم چون بحث آبروش وسط و آقا حامد دوستش، صد در صد ناراحت و عصبی میشه. اما اون بر خلاف انتظارم جلو اومد و با مهربونی دستم و گرفت. اشکالی نداره عزیزم… همون اول بهت گفتم مختاری مجبور تا خودت تصمیم بگیری. یعنی… شما از دستم ناراحت نشدید؟ نه! چرا باید ناراحت بشم؟ زندگی تو… تو هم باید تصمیم بگیری. ذوق زده خودم و در آغوشش انداختم و گفتم:
کاش یه روزی برسه بتونم این لطف و محبت های شما رو جبران کنم. این چه حرفیه… تو مثل دخترم می مونی… منم به عنوان یه پدر وظیفمه تا هر کاری از دستم بر میاد برات انجام بدم. از آغوشش بیرون اومدم که گونم رو کشید و حرف و عوض کرد. من دارم میرم بیرون… یه سری کار دارم که باید انجام بدم… تو هم زود بگیر بخواب که فردا خواب نمونی و سر حال بری مدرسه. _باشه… چشم. سری تکون داد و از اتاق بیرون رفت. طبق خواسته ی دایی، تند لباسام و عوض کردم و برای خواب آماده شدم. داشتم روی تختم دراز می کشیدم که در به یکباره باز شد. به طرف در برگشتم و….