دانلود رمان بن بست_۱۷ از P*E*G*A*H با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
این رمان روایت زندگی دختری به اسم ترنج که تک دختر خانواده سرشناس فرهیِ که با عمو و پسراشو مادر بزرگ و پدربزگش و مادرش و خانواده حسین بابا تو خونه باغ بن بست ۱۷ زندگی میکنن.رمان از شب ازدواج ترنج شروع میشه که میلاد عشق پنج سالش، چند دقیقه قبل از عقدشون جا میزنه. ترنج از این اتفاق داغون میشه و سعی میکنه با خودش کنار بیاد. اما بعد از گذشت چند ماه دوباره سر و کله ی میلاد پیدا میشه…
خلاصه رمان بن بست_۱۷
بالش را پشت کمر مادر مرتب کردم تا بتواند راحت تر بنشیند. – خوبه این جوری مامانم؟ راحتی؟ از وقتی مرخص شده بود، نگاه خیس و نگرانش یک لحظه هم ترکم نمی کرد. -آره مادر. خوبه. بوسه ای بر پیشانی اش زدم و روسری به هم ریخته اش را مرتب کردم. – پس برم آب بیارم واست که قرصات رو بخوری. عمو، یاشار، یاسین و مادر بزرگ هم کنار کاناپه مادر مستقر شدند و منا همراه من به آشپزخانه آمد. چشمان همه پر از حرف و دلسوزی و ترحم بود اما هیچ کس حرفی نمی زد. منا در حالی که چای دم می کرد گفت: – من مرغ بار گذاشتم. تو دیگه به فکر غذا نباش و به زن عمو برس. سعی کردم به ذهن
آشفته ام فرصت فکر کردن بدهم. -قربون دستت ممنون.لیوان را آب کردم و از آشپزخانه بیرون رفتم. صدای فین فین مادر پاهایم را سست کرد. عمو آرام دلداری اش می داد. -یه جوری گریه می کنی انگار دور از جونش بلایی سرش اومده. خدا رو شکر کن صحیح و سلامت کنارمونه. غصه ی چیو می خوری زن داداش؟ بغض مادر آتشم زد. -غصه ی دلش رو می خورم. من می دونم چی داره بهش می گذره اما به خاطر من جیک نمی زنه. مادرش بمیره واسش که بختش مثل خودم سیاهه. تر شدن مژه هایم باعث شد به دیوار تکیه بدهم و چندین بار نفس عمیق بکشم. -لا اله الا الله! چرا ناشکری می کنی زن داداش
اگه می رفت با دو تا بچه برمی گشت خوب بود؟ خدا رو شکر کن که همین اول کار فهمیدیم چه خبره. دخترمون با همون عزت و احترام اولش پیش خودمونه. نه لازمه در به در دادگاه شیم واسه طلاق، نه نگران بچه ی بی پدرش هستیم، نه بیوه شده که بگیم بدبخت شده. هیچی به هیچی. همه یه جوری رفتار می کنیم که انگار نه خانی اومده نه خانی رفته. ترنج هم یه کم اذیت میشه و بعد یادش میره. گریه ی مادر این بار واضح تر شد. – نه خانی اومده نه خانی رفته؟ نقل محافل شدیم آقا رضا، جلو هزار نفر آدم سکه یه پول شدیم. تک دختر خاندان فرهی رو سر سفره عقد ول کردن و رفتن….