دانلود رمان دنیا دار مکافات از نرگس عبدی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایت یه دلدادگی شیرین از نوع دخترعمو و پسرعمو. راهی پر از فراز و نشیب برای وصال دو عاشق. چشمانم دو دو میزند.. این همان وفایِ من است که چنبره زده است دور علیِ من؟ وفایی که از او انتظار وفا داشتهام، حالا شده است مگسی گرد شیرینیام… او که میدانست گذران شب و روزم از عشق علیست. تنها شاهد شیداییام بود. در اوج مستانۀ رفاقتمان گفته بود، دستانم را همچون پروانهای مینشاند در دستان او… اما حالا چه میبینم؟! دستان خودش حلقه شده بر دریای شانههای او… نامم حدیث است، اما نمیگذارم سوز عشقی که به دستِ نزدیکترین دوستم سوزانده شد، حرف و حدیث مردم می شود…
خلاصه رمان دنیا دار مکافات
آبروی ناموس من سقز نیست که بندازیش تو دهن مردم حاج مرتضی… باهاش بودم! خوبشم بودم… این فقط به من ربط داره و خودش… نیرویم تحلیل میرود… زانوانم بیشتر میلرزد و سنگینی نگاهها انگار نفسم را تنگ میکند.. فریاد بلند حاج مرتضی مانند پتک میماند که توی سرم کوبیده میشود -کدوم ناموس بیشرف؟! تو اگه ناموس حالیت بود که نوهی من با شناسنامهی سفید ازت حامله نبود… نگاه سرخ کیان سمتم کشیده میشود و من چیزی تا سقوط کردن ندارم.
وقتی دست روی شکم تختم میگذارم… -زنمه… عقد کردمه…. ناموسمه… حاملهس؟! قدمش رو تخم چشام، درد تو چیه حاج مرتضی؟! آقاجان که با عصای چوبیاش سمتم قدم برمیدارد، جان نیمه جانم از ترس تحلیل میرود و در آستانهی سقوط دست کیان دور کمرم حلقه میشود… -حق نداری به زن من نزدیک بشی حاجی… یه مو از سر خودش و بچهام کم بشه دنیای تو و امپراطوریت رو سیاه میکنم. چهرهی پر اخمش را تار میبینم و دلم جزغاله میشود برای رگ تپندهی پیشانیاش…
من، ما را توی این منجلاب انداخته بودم… این بار صدای بلند پدرم قبض روحم میکند و بغض بیشتر توی گلویم چنگ میزند… از این طایفه و رسم و رسومات مسخرهاش بیزار بودم… -در مورد کدوم زن حرف میزنی پسر؟! اسمت تو شناسنامشه؟! یا نشون کردهته که گندهتر از دهنت حرف میزنی؟! قدمهایش را با خشونت سمتمان برمیدارد و صدایش فریاد میشود به جان نیمه جانم… -این دختر خواستگار داشت بی ناموس… نفسم میرود و کیان پرخاش میکند -شوهر این دختر منم…