دانلود رمان داماد اجاره ای از فرشته آسمانی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یک آگهی استخدام برای پسر ۲۷ تا ۳۲ ساله ی مجردد، متقاضیان استخدام و نتیجه ی مصاحبه ها… ” به یک داماد اجاره ای برای مدتی محدود نیازمندیم…
خلاصه رمان داماد اجاره ای
ساعت ده صبح بود که با شهرام وارد فرودگاه شدیم، قرار بود شهرام تا قبل از اومدن بابا اینا همرام باشه، امین و امینه هم که همراه فک و فامیل می اومدن استقبالم، ساعت دوازده هم که هواپیما می نشست رو زمین. این شهرام همش تو دست و پا بود. مثل بچه اردکا که دنبال مامانشون هستن اینم دنبال من بود و هی حرف می زد، غر می زد، کلا رو مغز من پیاده روی می کرد. از وقتی که دیدمش به این فکر می کنم این بشر چه جوری امتحان دکتری رو قبول شد، اصلا چه جوری تو مصاحبه ردش نکردن. باور کنین خیلی حرفه. همین جوری که من می رفتم، اینم پشت من داشت می اومد. یهو ایستادم و رومو
کردم بهش و با تشر گفتم: – ساکت میشی دکتر؟ همچین مثل سکته ای ها بهم نگاه کرد، دهنش باز مونده بود. شهرام: – ها؟ داشتم با حرص نگاش می کردم که گوشیم زنگ خورد، منم با کلی دردسر از تو کیفم درش آوردم. -بفرمایید. امینه: – سلام راحیل، ما راه افتادیم سمت فرودگاه. – ای تف به این شانس! آخه چرا انقدر زود؟ اینو که گفتم چشمای شهرام گشادتر شد، الان می گه چقدر این دختر بی تربیته. امینه: – چی کار کنم؟ زن عمو ذوق زده بود گفت باید زودتر راه بیفتن. – تو الان با کی هستی؟ امینه: – من و امین با هم داریم میایم. آخه من بهونه آوردم که می خوام برم خونه چیزی بردارم. واسه همین ما
زودتر جیم شدیم، فکر کنم من و امین تا نیم ساعت دیگه فرودگاه باشیم. – باشه، منتظرتون هستم. خداحافظ. گوشی رو قطع کردم. شهرام هنوز داشت مثل بز بهم نگاه می کرد. شهرام: – کی بود؟ په پوفی کردم و سرمو چرخوندم به سمت دیگه. – امینه بود، می گفت همه راه افتادن تا یه ساعت دیگه هم می رسن، حالا من از ساعت یازده تا دوازده کجا برم؟ شهرام: . فکر کنم شما اگه برین تو آب دریا برای شنا، آب دریا بخشکه. ببین الان دو تا بدشانسی می تونی داشته باشی، اول اینکه مامانت اینا زودتر بیان، دومم این که هواپیما تاخیر داشته باشه. اونوقت چه شود؟ ابروهاش رو برای حرص من…