دانلود رمان شوهر شایسته از م.ق.ترنج با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رُز دختری از یه خانوادهٔ سنتی و مبادی آدابه، که بنا به دلایلی پدرش کمر همت میبنده به شوهر دادنش. رز که خونوادهش رو خیلی دوست داره، تصمیمی میگیره که نه سیخ بسوزه، نه کباب…یعنی نه عزیزانش رو ناراحت کنه و نه خودش تو چاه ازدواج بیفته! با خودش میگه حالا که شوهر اجباریه خودم پیداش میکنم و میافته دنبال کاندیدای همسری….
خلاصه رمان شوهر شایسته
اومد و دو نفر خارج شدن از پشت درخت های باغچه، هیکل پوریا و یه دختر قابل تشخیص بود. صدای پچ پچ کردنشون میومد و خنده های شاد دخترک پوریا یه چیزی براش تعریف میکرد و اونم ریزریز میخندید. بعد صداشون قطع شد و فقط دیدم دخترک به دیوار تکیه داده و پوریا جلوش وایساده دیگه موندن جایز نبود به قول مامان که میگه آدم باید یه جاهایی خودش رو به ندیدن بزنه تندی خواستم بلند بشم و برم تو ساختمون خودمون که هردوشون
حرکت کردند و من میخکوب لب حوض شدم. از پشت درختها بیرون اومدند، اما خداروشکر سمت من برنگشتند و طرف در رفتند و با یه خداحافظی نهایی دختره با احتیاط از لای در خارج شد پوریا در رو بست و متفکر و دست به چونه آروم آروم برگشت. خدا خدا میکردم تو گرگ و میش هوا من رو نبینه، اما دعاهام مستجاب نشد و لحظه ای که خواست سمت وا ساختمون خودشون بپیچه سرش رو بالا آورد و نگاهش جاخورده روی من میخکوب موند.
قلبم از هیجان تو دهنم میزد نفسم بند رفت، وقتی رفت، وقتی سلانه سلانه به طرفم اومد انگار اونی که اشتباه کرده بود من بودم و پوریا مچم رو گرفته بود. به خودم نهیب زدم خودت رو جمع کن! بهم که رسید سرش رو کج کرد و با چشمهای باریک شده گفت: دانشگاه نبودی؟