دانلود رمان ساعت صفر مرزی از ناشناس بی احساس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که برخلاف واقعیت، فکر می کنه خیلی تنهاست و توی این دنیا برای کسی مهم نیست،توی ۱۷سالگی تصمیم به ازدواج می گیره اما به محض اینکه بعد از عقد دست مسعود رو می گیره و احساس سرما و سردی می کنه می فهمه که انتخابش اشتباه بوده. راهی بجز تحمل نداره در صورتی که اون حتی از حرم نفس های مسعود هم حالت تهوع می گرفت و…
خلاصه رمان ساعت صفر مرزی
سمت در رفتم و با کلید بازش کردم، قبل از این که وارد خونه بشم به سر وچه نگاه کردم، مزدا هنوز همون جا بود این که از تماس دیروزمون فهمیده من تا چند روز تنها زندگی میکنم یکم برام خطرناک می تونست باشه. وارد خونه شدم و درو بستم. از فریزر نون در اوردم و رفتم اتاقم تا لباسام رو عوض کنم که موبایلم پیام اومد . -شنبه برات سوپرایز دارم. خیلی دلم می خواست براش بنویسم: هیچ غلطی نمی تونی بکنی.
اما جلوی خودم رو گرفتم و هیچی در جوابش ننوشتم. همه درا و پنجرهها رو قفل کرده بودم. اینطور که به نظر میاد ادم چندان جالبی نیست… -چی می خوای باهاش ازدواج کنی؟ اسم زن شایان تو زمان متاهلیش قبل از برگشتنم «مونا» بود و حالا اگر می خواد با نفس ازدواج کنه یعنی… -اره… من ازش خوشم میاد و اونم قول داده طبق خواسته من پوشش رو عوض کنه، درواقع چند ماهی میشه که عوض کرده…