دانلود رمان توبه شکن از زهرا قاسم زاده با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
توبه کردم! توبه کردم که دگر توبه شکستن نکنم! که دگر فکر کنار تو نشستن نکنم! توبه کردم که اگر باز نگاهم بکنی، طلب دل به سر زلفِ تو بستن نکنم! توبه کردم که به کسی دل ندهم، تجربه ی تلخ یک رابطه با اشک گسستن نکنم! توبه کردم هدف تیر نگاهت نشوم! توبه کردم و گو خلق بدانند که… من عاشق و مستم! آوازه درست است و… “توبه بشکستم!”
خلاصه رمان توبه شکن
سینی که روی میزِ جلویش گذاشته می شود؛ تا لحظه ی آخر لرزان است و از شدتِ لرزش دستانِ او؛ چایِ از دو استکان لپ پر زده و سینی؛ غرق چای جلویش گذاشته شده بود. صدای گوینده اخبار از رادیوی قدیمی پشتِ سر آسدمیرزا که در تاقچه قرار گرفته به گوش می رسد و ریحانه جرئتِ سر بالا کردن ندارد. تنها بوی نوی فرش های حجره در دماغش است و بوی پسرانه ای که نا آشنا نبود. حاجی امری ندارین من برم پیِ بی بی! اخمِ آسد میرزا با آمدنِ ریحانه به حجره پررنگ تر شده و در پیِ رخصت خواستن شاگردنش.
برمی گردد و پیچ رادیوی قهوه ای کرم رنگ پشت سرش را می چرخاند. صدای گوینده کم می شود و حاجی نگاهی به مجید و دستپاچگی اش می کند. _ماشین لازم داری سوییچ ببر! مجید نیم خندِ محوی می زند و دلش پر از کینه است. پر از چندین سال شاگردی کردن و رکب خوردن از اوستایی که بر سرِ اسمش قسم می خورد! موتور می برم دمِ مسجد سوارش می کنم. _دستِ شما درست حاجی! ابروهای سفید شده ی پیرمرد بیشتر درهم می شود. با همان دستی که تسبیح عقیقش بینِ انگشتانش است.
سوییچ ماشینش را از روی میز برمی دارد و به سمتِ مجید می گیرد. جلدی میری و میای! عصری نیستم خودم. از شهرستون داره مشتری میاد! مجید تنها چندین ثانیه خیره به سوییچ ماشین می ماند و ریحانه برای امثالِ همین سوییچ راه از مجید کج کرد؟ برای اموالِ حاجی؟ -بمونه دستِ خودتون واجب میشه. موتورم هست؛ بی بی ام عادت داره به موتور ما… قراضه درب و داغون هست ولی بی بی دلش بنده به همین دو تیکه آهن پاره! دستِ آسد میرزا در هوا مانده که ریحانه از زیرِ چادر چنگ می زند و در مشت می فشاردش….