دانلود رمان داروغه از سحر نصیری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امیر کــورد؛ آدمی که توی زندگیش مرد بار اومده و همیشه حامی بوده! یه کورد مرد واقعی نه لاته و خشن، نه اوباش و نه حق مردم خور! اون یه پـهلوونه! یه مرد ذاتا آروم که اخلاقای بد و خوب زیادی داره،! بعد از سال ها بر میگرده تا دینش رو به این مردم ادا کنه ولی…. به دختری بر می خوره که قدر یه دنیا ازش فاصله داره و مرز بینشونه، دختری که ناحقی زیاد کشیده و امیر کورد قراره بشه پشت و پناهش! آشــوب؛ دختر بچه ی شیرین و تخسی که کل زندگیش قضاوت شده، بخاطر خانواده ای که یه روزی عاشقشون بود…
خلاصه رمان داروغه
همین که وارد خونه شدم آرمین صدام زد. _آشوب؟ منتظر نگاهش کردم. _تو مشکلت با سها چیه؟ ابروهام بالا پرید. _من مشکلی با اون ندارم البته تا وقتی پا روی دمم نذاره. دستش رو توی جیب شلوارش فرو برد. _چند روزه به جون من غر میزنه که خواهرت می خواد منو از چشم داداشم بندازه حتی رابطه ی مارو هم اون به امیر کورد لو داد. کم کم خنده ای روی لبم نشست. _تف تو صورت من که رفتم با امیر کورد حرف زدم وساطت کردم یه فرصت بهت بده و دستت رو بگیره، الحق که گربه کوره اید.
شونه ای بالا انداخت. _من که نگفتم سها گفت، فعلا یه چند وقت زیاد دور این یارو پیدات نشه سها حساس شده. همون طور که به سمت اتاق می رفتم گفتم: متاسفم آرمین ولی با حرف هات تحریکم کردی بیشتر بهش بچسبم، می دونی که دیدن حرص خوردن اون دختره جزو تفریحاتمه. بی توجه به غرغرهاش در رو بستم و به سمت جزوه هام رفتم. متوجه شده بودم از وقتی امیر کورد راجع رابطه شون خبردار شده بود از سها فاصله گرفته بود و کمتر مثل قبل ازش تعریف می کرد و دورش می گشت همین باعث ترس سها شده بود