دانلود رمان پنج قدم تا تو از zahra با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
روایتگر زندگی آیسو زن بیست و هفت ساله ای هست که بعد از خیانت همسر و دختر دایی اش طلاق می گیره و با نامزد سابقش که اون رو سال ها قبل ترک کرد و رفت روبرو میشه…
خلاصه رمان پنج قدم تا تو
روزهای جمعه دل کندن از رختخواب سخت بود. مخصوصا اگر شب گذشته اش آن حالات عصبی را از سر گذرانده بودم؛ اما به کل احساس خوبی دارم. همه ی دردهایی را که در گلویم باد کرده بودند بیر ون ریختم… و حاضر بودم قسم بخورم که در این دَه سال اخیر این همه حرف نزده بودم! دوشی می گیرم و بلوز و شلوار آدیداس طوسی ام را می پوشم. می خواهم کیک گردویی درست کنم. امیر هنوز از اتاق بیرون نیامده است. معمولا جمعه ها تا غروب خانه بود و به کارهایش رسیدگی می کرد. با بحث شب قبل هم گمان نمی کنم امروز پا از آن لانه اش بیرون بگذارد! به آشپزخانه می روم. مواد کیک را
داریم پس مشغول می شوم. تخم مرغ ها را که در آرد می ریزم تلفن خانه زنگ می خورد. نگهبان است و خبر از حضور خورشید می دهد. متعجب فکر میکنم که کی به ایران بازگشته؟ قبل از آنکه برسد به استقبالش می روم و در را برایش باز میکنم. از آسانسور که پیاده می شود با دلتنگی به صورتش نگاه میکنم. از آخرین باری که دیده بودمش پنج ماهی می گذشت. تغییر کرده است. تپل تر شده. چشمانم پایین تر می آید. شکم بزرگش حتی از زیر مانتوی شنلی گشادش جلب توجه می کند. اَبروهایم بالا می روند و شگفت زده نگاهش میکنم. لبخندش واقعی نیست. رفتارش سرد است و مثل
همیشه تلاشی برای بغل کردنم نمی کند. کفش های طبی و راحتش را در می آورد و وارد خانه می شود. هیجان زده ام: -خوشید؟ حامله ای؟ شالش را دور گردنش می اندازد و با آن صورتش را باد میزند: -بشینم تو تراس؟ نگاهش را از من می دزدد و حالت دوستانه ای ندارد. -بشین الان برات شربت میارم. سری تکان می دهد و پا به تراس می گذارد. حالاتش برایم عجیب است. لیوانی از شربت آلبالوی دست سازم پر میکنم و برایش میبرم. انگار برای نَگریستن به خودش فشار آورده که چشم هایش در همین مدت کوتاه اینطور خون گرفته! -خورشید؟ وقتی داشتی می رفتی که با کسی نبودی بودی؟