دانلود رمان قرنطینه از مهدا و مهسا فرد با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آوا دختر نوجوانی ست که پدرش در قمار ثروت و تمام اندوخته هایش را به مرد جوانی می بازد و در آخر سر دخترکش معامله می کند که…
خلاصه رمان قرنطینه
“آوا” روی لبه تخت نشسته بودم سرم و بین دستام محصور کرده بودم معلوم نبود آیندم چی میشه آینده ای که همین اول راه تیره و تار بود یاد آوین کوچولوم افتادم آوین پاکم… دلم برای لبخندهای شیرینش لک میزد دلم برای کودکانه هاش تنگ بود اونم یه قربانی بود قربانی طمع کاری های یک پدر بی مهر درست مثل من از کجا معلوم چندی بعد اون مردک به اصطلاح پدر روی آوین شرط بندی نکرده باشه؟ً! جامعه پر بود از افراد بچه باز افرادی که خواستار همین کودک بودند حتی از تصورشم مور مور میشدم و دست وپام سوزن سوزن… حاضربودم تکه تکه شم اما حتی یه تار موهم از سر آوین من کم نشه.
ساعت از نیمه شب گذشته بود تک و تنها بی حال و حوصله نشسته بودم کاش الان پیش آوین بودم دراز می کشیدم و قصه های تکراری رو برای هزارمین بار بازگو می کردم اون هم باهمین قصه ها به خواب می رفت کاش می رفتم از این باتلاق، کاش کنده میشم از این جا… وهزاران کاش های دیگر… فکری از ذهنم گذشت یعنی ممکن بود من بتونم از اینجا فرار کنم دور شم، از این مردک دور شم از افکار پلیدش؟! شاید دیگه موقعیت به این خوبی گیرم نیاد باید دست به کار می شدم شانس یک بار در خونه آدمو میزنه به احتمال زیاد خدمه ها هم این وقت شب خوابن باید می جنبیدم… بدون هیچ فوت
وقتی ازجام بلند شدم تا اون جایی که یادمه با لباس مناسبی نیومده بودم اینجا حتی یه روسری هم سرم نبود جستم طرف کمدش بلکه چیزی پیدا کنم و بپوشم بااین تیشرت نارنجی که نمی تونستم تو خیابون بگردم. بعدچند دیقه گشتن بالاخره یه کلاه اسپرت سفیدرنگ با یه پیرهن دکمه ای که از قضا برام خیلی بزرگ بود پوشیدم موهای نیمه بلندم و بالا سرم جمع کردم و کلاه و گذاشتم رو سرم، شلوارم مناسب بود. آروم و پاورچین از پله ها پایین اومدم خیلی محتاطانه قدم بر میداشتم تا کسی متوجه رفتنم نشه. آروم درب اصلی رو باز کردم و رفتم بیرون استرس عجیبی داشتم آروم آروم رفتم جلو…