دانلود رمان فرشته درونگرا (جلد دوم) از زهرا_م با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در جلد دوم ادامه ی ماجرای این عشق گریبانگیر نسل بعدی میشه که باید تاوان گذشته هارو پس بدن…
خلاصه رمان فرشته درونگرا
تمام شب تو اتاقم راه رفتم و حرص خوردم . مامان برای شام صدام کرد خیلی دوست داشتم بگم “نمیخورم دست از سرم بردارید. ازتون متنفرم. ” اما خب عین چی از بابا میترسم. اونقدری که برای مامان قلدری میکنم برای بابا جراتش رو ندارم. برای همین با یه ارامش سطحی و شکننده از اتاق رفتم بیرون ته چین مرغ بود غذا، یه تیکه کوچیک برای خودم کشیدم. بی حرف مشغول خوردن شدم. یکی از دیگه از قوانین قرن بوقی خونه امون اینه که تا بابا تموم نکرده من حق ندارم بلند بشم. بابا بعد از کلی خوردن بالاخره گفت: -عزیزم دستت درد نکنه. به مامان میرسه تبدیل به یک ادم عاشق و
مهربون میشه به من که میرسه میشه میرغضب. با نیم خیز شدنش سریع گفتم: -ممنون. سریع از اشپزخانه زدم بیرون اما نزدیک خارج از دید وایستادم ببینم چی میگن پشت سرم. بابا با حرص گفت: چرا ازش نمیخوای یکم کمکت کنه؟ مامان: چون خودم تا ۲۹ سالگی تو خونه امون یه تیکه ظرفم نشستم. پس نباید توقعشو داشته باشم. بابا: خیلی بهش اسون گرفتی! مامان با ناراحتی گفت: تو خیلی بهش سخت گرفتی. الان دیگه دوره ما نیست این محدودیت ها جواب بده سپهر. اگر یه روزی تحملش تموم بشه و یه کاری بکنه که باعث پشیمونی همه امون بشه دیگه نمیشه زمانو به عقب برگردوند.
یکم بهش اسون بگیر. بابا: اسون بگیرم که باز ابروم رو جلوی یکی دیگه از همکارام ببره؟ اون بدبخت برای چشم تو چشم نشدن من انتقالی گرفت رفت یک شهر دیگه… میفهمی چقدر غرور و غیرت منو با اون کارش لگد مال کرد؟ مامان: خودت چی؟ یادت رفته غرور و شخصیت منو تو همون سن از بین بردی؟ چند سالمون بود؟ اون فقط یه دختر ۱۵ساله بود۹سال میگذره یکم راحتش بزار. بابا: نمیتونم حسم میگه داره غلطی میکنه. مامان: میترسم با رفتارات… پوزخندی زدم و بی صدا به اتاقم رفتم و روی تخت افتادم. اگر شناسنامه ام نباشه نقشه ام ناقص میمونه. شری منو میکشه….