دانلود رمان اغواگر از فاطمه نجفی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بهار دختری زیبا و شیطون که سلیقه خاص خودش رو داره! که تو خونه شوهر مادرش که تازه فوت شده زندگی میکنه… بچه های اون مرحوم طالب انحصار وراثت هستن و اونا مجبور به ترک خونه میشن در صورتی که پول کافی برای اجاره ندارن.. در همین کشمکش ها به طور اتفاقی بهرام که مردی ۳۳ ساله متدین و مذهبی که چند سال پیش همسایه خانواده بهار بوده رو میبینن و بهرام اونا رو… بهرامِ جذاب، جدی، سر به زیر و غیرتی میتونه جلو بهاری که زیباییش زبانزده و شیطووون دووم بیاره! اونم وقتی که…!
خلاصه رمان اغواگر
سه روز از روزی که از بنگاه اومدن برای دیدن خونه میگذره امروز اومدم بانک تا شرایط وام رو بدونم، یا باید مبلغی رو ۶ ماه توی بانک میذاشتم یا بشینم انتظار و جور کردن ضامن ناامید از بانک به چند جا واسه کار سر زدم ولی حقوقشون صرف رفت و امدم میشد و در اخر هم ۱۵۰، ۲۰۰ هم دستم رو می گرفت، اینم به درد نمی خورد. الان امیدم فقط به اون پولی بود که حامد قول داده بود بعد از فروش خونه بهمون میده تا جایی رو پیدا کنیم. خسته از فشار فکری تاکسی میگیرم تا به خونه برم. چشمام رو
میبندم بعد چند دقیقه تاکسی نگه میداره، بعد حساب کردن پیاده میشم در حالی وارد کوچمون میشم که حسی برام نمونده و میدونم که اینا ب خاطره محتاج بودن به حامد هست اصلا دلم نمی خواست ازشون کمک بگیریم ولی چاره ای نبود.کلید میندازم و وارد خونه میشم از پله ها بالا میرم اول در میزنم بعد در رو باز میکنم. مامانم روی کاناپه دراز کشیده و با روسری سرش رو بسته به سمتش میرم که اروم چشماش رو باز میکنه، لبخندی میزنم.-سلام زهرا سادات جان چیشده عزیزم؟ مامان با همون حالت دراز کشیده میگه:
-حامد زنگ زد گفت واسه خونه مشتری پیدا شده، خوبیش اینه بهرام میخواد خونه رو بگیره. وا رفته روی مبل میشینم با صدایی که ناراحتی توش موج میزد میگم: -حالا چیکار کنیم؟اینکه اقا بهرام خونه رو خریده مبارکش باشه ولی خوبیه این چیه اونوقت؟ مامان چشماش رو میبنده و میگه: -خوبیش اینه میتونیم یه مدت ازش وقت بگیریم تا جایی رو پیدا کنیم یا اگه میخواد اجاره بده بهمون، پدر و مادرش که انسان های شریفی بودن حتما خودش هم همینجوره. به مبل تک نفره تکیه داده بودم که صدای تلفن همراه مامان بلند شد…