دانلود رمان چشمان زغالی از راضیه عباسی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
بهم تعرض کرد و مجبور شد با من ازدواج کنه و درحالی که تو تبِ عشق برادرش میسوختم، هرشبانه روز مورد هجوم خشمِ علیرضا قرار گرفتم. ما هر دو عاشق بودیم، او عاشق خواهرم و من عاشق برادرش سیاوش اما…
خلاصه رمان چشمان زغالی
آهسته قدم بر می داشت با پاهای برهنه طراوت چمن های شبنم نشسته به جانش می نشست و حال خوبش را خوبتر می کرد دستهایش را روی گل های زرد وحشی می کشید لطافتشان لمس بهترین حس دنیا بود عطر گل های وحشی توی بینی اش پیچیده روسری از سر برداشت و شروع کرد به دویدن میان گل ها باد میان موهایش می رقصید و اصلا برآیش مهم نبود که این وقت صبح هوا کمی سرداست .
کنار رود در آن لحظه برای او بهترین جای دنیا بود خسته از دویدن بی نفس رسید، پر جان خندید. قهقه زد، فریاد زد: داره میاد. داره میاد… داره میاد… داره میاد که بمونه… می مونه، می مونه، می مونه… داره میاد صدایش توی صدایی باد و صدای آب گم شد رو تکه سنگ بزرگی کنار رود نشست سنگ سرد بود اما سرمای سنگ آن لحظه بی اهمیت ترین چیز در دنیا محسوب می شد…