دانلود رمان قاموس از زهرا ارجمندنیا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آتاش تو زمان دانشجوییش عاشق یکی از هم دانشگاهیاش میشه اتاش خانواده مذهبی داره ولی دختره ک اسمش دریاس آزاده و خانواده آزادی داره اینا ی مدت باهمن اتفاقی واسه برادرزاده اتاش میفته برادرزادشم عاشق بوده ولی پدر اتاش اذیتشون میکنه تا اینکه برادرزاده و عشقش بهم میرسن ولی تصادف میکنن هم برادرزاده و هم شوهرش میمیرن اتاش میترسه ب دریا میگه از اول دوستت نداشتم و اینا از خودش میرونتش حالا چند سال گذشته دریا ازدواج کرده و طلاق گرفته و کلی سختی کشیده، اتاشم معلم ی روستا شده و…
خلاصه رمان قاموس
برای قدم زدن در روستا بیرون زده بودم هوا سرد بود، سرد و مه گرفته… سمیه ماشین رو گرفته بود تا بره به نزدیکترین شهر ساحلی، می گفت بی من هم از پس عکاسی برمیاد و من از این که مجبور نبودم کنارش نقش یک آدم خوب و بی دغدغه رو بازی کنم. راضی بودم، باغات اطراف محل خوب و خلوتی برای قدم زدن بودند. خلوتی منطقه اون سبزی تمام نشدنی که چشم هام ازش سیر نمی شدند و اون مه رقیق که توی هوا پراکنده بود باعث میشد از اون تبی که تمام شب احاطم کرده
بود دور بشم. گلنار گفته بود از راه باغ ها بالا که برم به بلندترین تپه ی روستا می رسم. جایی که از اون جا میتونم شیروانی های رنگارنگ خونه ها و جاده ی روستایی رو ببینم. حین آدرس دادن نگاهم نمی کرد ولی من می دونستم جایی که برای آرامشم داره من و اون جا سوق میده حتما خلوتگاه خودش هم بوده. بالا رفتن از تپه توی مه و زمین گلی شده، سخت بود اما به خاطر کف عاج دار بوت هام از پسش براومدم و بعد، با رسیدن به بالاترین نقطه ش با نفس عمیقی که توی
سینم قفل شده بود، به منظره ی روستا چشم دوختم مه دید رو تار کرده بود اما رنگ بی نظیر شیروانی ها هنوز قابل دید بودند. دست به کمر نفس نفس زنان خیرگی نگاهم رو عمق دادم و با جسم و روحی خسته روی این آرامش و سکوتی که خیلی هم نیازش داشتم تمرکز کردم. _خوبی این جا اینه، حتی پرت ترین نقطه ش هم امنه! سرم چرخید، با دست به راه دیگه ای که به تپه می رسید اشاره کرد که یعنی از اون جا اومدم و من، بعد دیروز و اون داد و فریادها دیگه انگار گاردی جلوی این آدم نداشتم…