دانلود رمان شاه ماهی از ساغر با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
حاصل یک شب تمایل مردی قدرتمند و اذیت و آزار به خدمتکاری بی گناه دختری شد به نام « ماهی» که تمام زندگی اش با نفرت لقب بی همه چیز رو به دوش کشیده… سردار آقازاده ای سرد و خشنی که آوازه هنرهایش در سراسر تهران رو پر کرده بود… در آخر سر نوشت دو آدم با هزاران تفاوت عاشقانه ای بی همتا رقم میزد..
خلاصه رمان شاه ماهی
فرمان ماشین را چرخاندم و پشت سر هم و با کلافگی دستم را روی بوق گذاشتم. چند لحظه بعد در بزرگ ویلا باز شد و نگاهم به مرد چهارشانه ی قدبلندی که کم از گوریل نداشت و کت و شلوار پوش کنار در ایستاده بود افتاد. فکر کنم جدید بود؛ چون تا حالا ندیده بودمش. شک نداشتم که مرا می شناسد. مگر می شد کسی مرا نشناسند؟ نه که آدم سرشناسی باشم، نه؛ اما خب! نفسم را با صدا بیرون دادم. وقت زیاد بود برای حرف های صدمن یه غاز این خاندان که من را اندازه خدمتکار این خانه هم، نمی دیدند.
مرد گوریلی سرش را به علامت احترام تکان داد. خسته بودم و دلم هوس یه حموم داغ و بعد بدون فکر اضافه یه خواب راحت داشت. پایم را روی گاز فشار دادم و از کنار مردک گوریل گذشتم. ماشین را از میان سنگ فرش به سمت پارکینگ سر باز هدایت کردم. بوگاتی سیاه رنگ اولین چیزی بود که توجه ام را جلب کرد. اصلا احساس خوبی به این آدم نداشتم. گوشه ی لبم بالا رفت و لبخند زدم. بدون این که صورتم را ببینم هم می دانستم با این لبخند عمیق چال های گونه ام نمایان شدند.
تنها چیزی که باعث دلخوشی ام شد لامبورگینی امید بود. نگاهم را از لامبورگینی گرفتم. پس همه جمع بودند! مثل همیشه دور هم بودند و مطمئنا اصلا هم جای من که خار چشم همه بودم، خالی نبود. دلم نمی خواست کوچکترین برخوردی با این جماعت داشته باشم. ریموت را زدم و در پرایدم بسته شد. کوله پشتی ام را روی دوشم انداختم و به پشت ساختمان رفتم؛ زیر پنچره اتاقی که متعلق به من بود؛ ایستادم. نگاهی به تراس انداختم. کمی سخت بود، ولی می ارزید به چشم در چشم نشدن با جماعتی که داخل نشسته بودند…