دانلود رمان احیا از ماریا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
احیا داستانی داره که با همه وجودت می تونی حسش کنی! داستان عاشقانه، درام ، چیزی که مشکلاته روزمره هممونه، اتفاقاتی که همه ی ما باهاش سرو کله می زنیم، از موفقیت های کاری تحصیلی تا شکست تو همه ی خوش بختی ها و ثروت ها، ادمایی که وارد زندگیمون میشن انتخاب های اشتباهمون، روابط ها و عشقو عاشقی های درست غلط… داستان زندگی شخصیت های این خانواده شاید مشکلات و اتفاقاته هر یک از ما تو زندگی باشه. درد ها زخم ها آزار و اذیت ها همه و همه مشکلاتیه که ما تجربش کردیم و باهامون هم دردی می کنه افراد مختلفی که چجوری وارد زندگی میشن و زندگی رو تغیر یا نابود می کنند همه و همه توی داستان بهشت جهنم است گفته شده
خلاصه رمان احیا
هیلاری اونو محکم هل میده و به شدت ترسیده. هیلاری : برو اون ورر و سریع بلند میشه و به سمت در میره استرس به وجودش اومده و فیت به سمتش میاد
فیت بهم می ریزه. فیت : اگه نخوای جبران کنی بد میشه عزیزم… هیلاری دنبال کیف پولای پیش پرداخت خونه می گرده و کنار میز در میبینش . سریع برش میداره و می خواد درو باز کنه که فیت دستشو می کشه فیت: کجاا با این عجله اونم با پولا عزیزم ؟ من خونه رو برای تو خالی کردمم … نمیتونی به این راحتی منو تنها بزاری
هیلاری با همه ی قدرتش خودشو به سمت در می کشه . اما فیت قدرتش بیشتره و اونو کم کم به سمت اتاق میبره هیلاری صداش بلند میشه. هیلاری : ولمم کن .. کمککک .. ولمممم کنننن به اتاق نزدیکتر میشه که همونجور فیت در حال کشیدن اونه و هیلاری هم درحال مقاومت کردن که فیت کمی تعادلش رو از دست میده و هیلاری محکم با ضربه ی پاهاش به شکم او هل میده و سریع به سمت در میدوه و به شدت ترسیده که در خونه رو باز میکنه و با سرعت میدوه و فقط میخواد از اونجا دور شه
این دنیا برای یه دختر تنها خیلی جای مناسبی نیست … مخصوصا هیلاری که داشت چوب سادگی و پاکی و زیباییشو می خورد اما مگه اون خواسته ؟ مگه ما اختیار چیزی که هستیم یا جایی که قرار داریم رو می تونیم داشته باشیم ؟ نه هیچ وقت نه … هیلاری همونطور با سرعت از اونجا دور میشه و اشکاش که از ترسی که داشت جاری میشه… قبرستان : هوا کم کم روبه تاریکی داره میره و سرمای سوزه برف به صورت می خوره… هیلاری به اونجا رسیده. بعد از نیم ساعت پیاده دویدن…