دانلود رمان روزگار ماهین از کهربا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
دختری که به اجبار همسر شد و مردی که به خاطر مصلحت خانواده این ازدواج را قبول کرد . هم خانگی اجباری… و عشقی که کم کم جوانه زد .آیا جوانه عشق، شانسی برای شکوفا شدن و میوه دادن دارد…
خلاصه رمان روزگار ماهین
نمی دانم چی شد که این همه ظلم و ستم را قبول کردم. شاید پیش خودم فکر میک ردم دارم کار درستی انجام می دهم. حالا درون آن اتومبیل لعنتی سیاه رنگ نشسته بودم، و به مکان نا معلومی که حتی یک بار هم نرفته بودم، می رفتم. باورم نمی شد که پدرم با من این کار را کرد. یعنی من چه گناهی کرده بودم؟ شاید اصلا بچه ی پدر نبودم… آه باز این فکر آمد سراغم، و با آن که می دانستم من از گوشت و خو ن پدرم هستم بازهم برای خودم اراجیف می بافتم.
اتفاقی بود که افتاده. پس باید می رفتم تا ببینم چه پیش میاد. خسته بودم آخر خیلی یک هویی راه افتاده بودم. از صبح که سرکار رفته بودم حتی یه وعده درست غذا هم نخورده بودم. دلم بد جور ضعف می رفت. چشمانم دوتایی می دید. به خاطره هیجان و استرسی که داشتم گلویم خشک شده بود. دلم می خواست بخوابم. حالا که کاری از دستم بر نمی آمد، لااقل تا رسیدن به آن جهنم با ید می خوابیدم…