دانلود رمان کوچ قاصدک ها از پروانه قدیمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
یه دختر ساده و اروم که بعد از فوت پدرش،یهو کلی دردسر برای خودش و خانوادش پیش میاد… پدرش یواشکی دوبار ازدواج کرده بوده، و یه پسر هم داشته! و حالا که موقع ارث و میراث شده، اومدن سراغشون تا همون یه ذره دارایی هم از چنگشون در بیارن… و این وسط،ب عد از سالها، مار دو سر برمی گرده یه ادم مغرور و بد اخلاق که اومده بشه ملکه ی عذاب دخترمون… حالا دقیقا میاد تو خونه ی روبرویی اونها! و این، شروع اتفاقاتی که….
خلاصه رمان کوچ قاصدک ها
کوله اش را روی شانه جابجا کرد و وارد کوچه شد. بارش برف همسایه ها و مردم عادی را خانه نشین کرده بود. دستانش را جلوی دهان گرفت و ها کرد تا شاید کمی از سرمای هوا را کم کند. سیاهی هیکل مردانه ای را درست روبروی خانه یشان دید و با تعجب به نحوه ی ایستادن مرد خیره شد. یکی از پاهایش را به دیوار تکیه داده بود و دستانش را در جیب فرو برده بود و سرش پایین بود. تیپ و ایستادن مرد به شدت مشکوک بود و این نوع ایستادن او را یاد کسی می انداخت که…
ترس به جانش افتاد و سعی کرد ذهنش را از آن چه که موذیانه ترس به جانش انداخته بود، دور کند. چراغهای خانه ی روبرویی که در تیررس نگاهش بود، خاموش بود. با هر قدمی که نزدیک می شد، قلبش با ضربان کوبنده تری می کوبید. پالتوی خاکستری تیره و شلوار سیاه به همراه کلاه سیاهی که روی سر مرد بود، هیبت ترسناکی در زیر چراغ کم نور کوچه برایش تداعی می شد… توجه مرد به سمتش جلب شد، به سرعت سرش را پایین انداخت و پشت به او روبروی در خانه یشان ایستاد.
دستش را روی زنگ گذاشت. برای اینکه حواسش از مرد غریبه پرت شود به ساختمان نگاهی انداخت و با دیدن چراغهای خاموش خانه، آه از نهادش بر آمد. دست سرما زده اش را به داخل کیف فرو برد و کلید را بیرون کشید. ضربان قلبش به شدت بالا رفته بود. حس بدی از حضور آن مرد در آن شب برفی داشت. حس بدی که تمام بدنش را بی دلیل به رعشه انداخته بود و می خواست هر چه زودتر به خانه ی امنش پناه ببرد. همین که قفل باز شد نفس راحتی کشید و با شتاب در را باز کرد و وارد شد. همین که خواست در را پشت سرش ببندد…