دانلود رمان لعبت رمنده از نیلوفر دلیریان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همیشه یک دلیل هست برای اینکه کسی را غیر معمولی دوست بداریم..! مثلا لبخندش مثلا چشمهایش مثلا چشماش چجوری میگن بهش فکر نکن، آدم وقتی جاییش درد میکنه میتونه بهش فک نکنه؟ من بند بندِ وجودم براش درد میکنه سوگند سوگند به نامش سوگند به سوگندم. سوگندی که لعبت است لعبتی خشن! و لعبت رمنده…
خلاصه رمان لعبت رمنده
نفسی از سر حسرت کشیدم و به سمت آشپزخونه رفتم. صدای مامان و سهیل هنوز میومد. می ترسیدم برم اما اگه گوشیو الان نمی دادم سهیل یه شر دیگه راه مینداخت. وارد اشپزخونه که شدم سهیل نگاهی بمن و نگاهی به گوشی تو دستم کرد و گفت: -شانس اوردی همین الان گوشیو اوردی وگرنه میخواستم بیام بزنم تو دهنت. تو دلم دهنشو کج کردم و کلی فوشش دادم تازه کتکشم زدم. اما توظاهر مثل موش ترسیده بودم. رفتم سمتش و گوشیو مقابلش گرفتم. گوشیو قاپید و نیم خیز شد و جلوی موهامو محکم کشید -دانشگاه مانشگاه تعطیله هاا. ای دردت بگیره یبار گفتی فهمیدم دیگه.
حالا یجور تهدید وار میگه انگار من خیلی علاقه دارم به درس. بدرک والا. از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون با فکر اینکه از این به بعد مجبور نیستم ساعت هفت بیدار شم و تا ساعت دوازده میخوابم تو دلم کیلو کیلو قند اب میشد. اما بروی خودم نیاوردم و الکی مثلا خیلی ناراحت شدم از تهدیدت تو رو خدا تهدیدم نکن. لب پایینمو اوردم جلو و الکی قیافه ی ادم های بغض کرده رو گرفتم. دستمو رو دهنم گذاشتم و الکی بلند هق هق کردم مثل این دخترای لوس به سمت اتاق دویدم…خدا بگم چیکارتون کنه! حداقل یه صدام کنید کیفیت فیلمم بهتر شه همشون مثل ماست نگاه می کردن…
به اتاق رسیدم و در رو پشت سرم بستم با یادآوری اینکه دیگه دانشگاه نمیرم و درس مرس تعطیل، بشکن زدم و سریع پریدم و برای خودم بالش و پتو اوردم برای خودم جا انداختم و تو پتو خزیدم. آخیش چه روزی بودا امروز. ولی حیف که گوشیمو ازم گرفتن. تازشم این سهیلی که من میبینم بخاطر اون سوتفاهمی که سر اون پسر جن اتفاق افتاد دیگه بمن اعتماد نمیکنه. والا ما که هیچکار نمی کردیم سهیل مدام بما شک داشت و نمی زاشت از جلو چشمش جم بخوریم چه برسه به اینکه بما شک هم بکنه. هی خدا ما که شانس نداریم. بخدا اگه من اون پسره ی جنیه گوریل رو ببینم پدرشو درمیارم…