دانلود رمان ناشناس آشنا از فاطمه شرفا با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
درمورد زندگی سه قلو هایی هست که با آدمای عادی تفاوت های خیلی زیادی دارن،اونا وقتی نوزاد بودن از دنیای خودشون دور میشن چون هیچکس قبولشون نداشته! این سه تا بچه قدرت های فرا طبیعی دارن مخصوصا قل اول! این رمان روایت زندگی دونفرشونه حالا چرا؟چون خواهرشون طی یک اتفاقات گم میشه، باید بخونین تا متوجه بشین چی میگم…
خلاصه رمان ناشناس آشنا
“یک هفته بعد” یک هفته از اون ماجرا گذشته بود من برگشتم تو آپارتمان خودم پانیذ رو هم آوردم پیش خودم. تو این مدت اصلا خونه پدریم نرفتم ولی آیهان رفت اونجا سعی می کردن به هر طریقی که شده بهم زنگ بزنن و بگن که برم پیششون ولی من همه راه های ارتباطی رو قطع کرده بودم نمی خواستم اصلا ببینمشون یه جورایی ازشون کینه داشتم چون پانیذ رو قبول نکرده بودن. وقتی پانیذ میره اونجا تو خونه راهش نمیدن و میگن تو معلوم نیست تو این مدت چیکارا کردی جات تو این خونه نیست اونم دلش میشکنه آیهان آدرس این خونم
رو داشت، بخاطر همین مجبور شدم برم هتل. می خواستم چند مدتی رو برم لندن باید اول کارای اقامتمون رو درست می کردم یک هفته طول کشید کارهاش و ما دو ساعت دیگه پرواز داریم به مقصد لندن هیچکس خبر نداشت داریم میریم حتی آیهان البته دلیل اصلی رفتنمون بخاطر دیانا بود من عاشقش شده بودم بهش اعتراف کردم ولی گفت من تورو نمیخوام و این گفتنش بدجور دلمو شکست نابودم کرد فکر کن هفت سال عاشق یکی باشی ولی اون بگه نمی خوامت درد داره منم گفتم شاید اگه برم بتونم فراموشش کنم پانیذ باید ادامه تحصیل میداد
و منم می خواستم یه کارایی بکنم فقط بیست دقیقه دیگه وقت داشتیم وارد اتاق پانیذ شدم با یه حالت بسیار مظلومی خوابیده بود دلم نیومد بیدارش کنم به جهانگیر گفتم چمدون هامون رو برداره خودمم پانیذ رو بغل کردم و رفتیم پایین سوار ماشین شدیم چون فرودگاه نزدیک بود سریع رسیدیم اینجا دیگه مجبور بودم بیدارش کنم. من: پانیذ؟ خوشگلم؟ سرشو تکون داد و هوم بلندی گفت. من: شیطونک پاشو باید بریم سریع. سرشو بلند کرد پانیذ: اینجا کجاست؟ من: ساعت خواب فرودگاهیم باید بریم که ده دقیقه تا پرواز مونده از ماشین پیاده شدیم…