دانلود رمان نیمی آتش نیمی آب از نازان محمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آراز یه پزشک جذاب و مغروره که عاشق ماهنی دختر پرستاریه که توی دانشکده با هم آشنا شدن و وقتی ماهنی با یه مرد پولدار ازدواج می کنه، آراز از هر چی عشق و عاشقیه متنفر میشه و به یه مرد سرد و مغرور تبدیل می شه. مردی که به هیچ دختری اهمیت نمی ده و اون ها رو فقط و فقط یه بازیچه می دونه تا این که ماهنی رو بعد از سال ها توی بیمارستان می بینه و… این دیدار سرآغازی می شه برای کشف رازهای گذشته، رازهایی که…
خلاصه رمان نیمی آتش نیمی آب
آب دهنش رو به سختی فرو داد و از جا پرید و پشت به آراز ایستاد. قلبش توی دهنش گروپ، گرومپ صدا می کرد و می ترسید صدای کوبش قلبش به گوش آراز هم برسه! همزمان با از نفس افتادن قلبش، آراز روی نیمکت نشست. پاکت سیگاری از جیبش بیرون کشید و بی توجه به اطرافش یه نخ گوشه ی لبش گذاشت.چشم های ماهنی تاب نگاه کردن به مرد رو نداشتند، سرش را کمی چرخاند و از گوشه ی چشم به آراز نگاه کرد. سرش رو تا آخرین حد ممکن توی یقه ی لباسش فرو برده بود تا صورتش معلوم نباشه.
به محض این که نگاهش به آراز افتاد، چشم هاش تا آخرین حد ممکن گشاد شد. آراز و سیگار؟ مگه همیشه از سیگار بدش نمی اومد؟ انقدر متعجب شده بود که حتی یادش رفته بود صورتش رو از آراز پنهان کنه. از چهره ی مرد خستگی می بارید و صورتش توی دود غلیظ سیگار – که هر چند ثانیه کام عمیقی ازش می گرفت- محو می شد و دوباره از میون دود ب یرون می اومد. این آراز تلخ رو باور نمی کرد! اون آراز شوخ و سرحال دوره ی دانشجویی کجا رفته بود؟! انگار یکی دیگه رو توی جسم آراز داشتن بهش قالب می کردند!
تلخ، تند، عصبی و … سیگاری! توی این افکارغرق شده بود که صدای زنگ موبایل آراز بلند شد. آراز موبایل رو از جیب بیرون کشید و اون رو باز کرد. با دیدن صفحه ی گوشی لبخند محوی روی لبش نشست. سیگار رو از گوشه ی لب برداشت و از جا بلند شد. -جانم آلما جان؟ چی شده خانوم که باز هم وسط کار یاد من کردی!؟ خار حسادت توی قلبش نشست و بی اختیار روی نیمکت آوار شد و با چشم هایی نم گرفته به قامت مردی که حالا جلوی سطل زباله ایستاده بود و سیگارش رو توی جاسیگاری بالای سطل خاموش می کرد، خیره شد…