دانلود رمان عمارت مرموز رادفر از سارا مرندی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
پدر و مادر سارا تو تصادفی که به شیراز دارن به طرز مشکوکی کشته میشن جسد سوخته پدر و مادرشو کنار اتومبیل سالمشون پیدا می کنن و تنها کلید این مرگ مرموز سهراب برادر ساراس که در اثر اون حادثه دیونه شده و تیمارستان بستریه سارا بعد از اون اتفاق سرد و خشک میشه نه اشکی نه خنده ای نه هیجانی و نه هیچ چیزی…
خلاصه رمان عمارت مرموز رادفر
_ نمی دونم هنوزم نمی دونم حالا بعد پنج سال اومده و خودش خبر بهبودی سهراب رو داده… در ادامه صحبتا هم گفتن فردا که تو رفتی دیدنش حسامی خبر رو بهت بده و تو سهراب رو با خودت بیاری وتو این فاصله پدربزرگ به من بگه…تو هم فردا اصلا حرفی از دونستن این خبر نزن _ باشه… میشه برم ؟؟ _بر… نه نه واستا مثل اینکه تو مهمونی پدر بزرگ به مهمونا خبر بهبودی سهراب رو بده و بعد سهراب بیاد داخل مهمونی….. _ باشه من میرم کمی استراحت کنم. عصربخیر _ باشه عصرتو هم بخیر.
تمام طول راه را تا اتاق به این موضوع فکر میکرد و در آخر با این فکر که فردا همه چیز مشخص می شود روی تختش به خواب رفت…. ساعت حدود هشت بود که سارا از خواب برخاست. به حمام رفت و به روانشناسش فکر می کرد برای سارا بی احساسی و بی تفاوتی اش اصلا اهمیت نداشت اما پدربزرگش از او خواسته بود و سارا به پای احترامش قبول کرده بود. روانشناسش امیر بود در نوع خودش کاربلد بود او به سارا آموخته بود که باید به دیگران و خواسته هایشان اهمیت داد. امیر همیشه کمک خوبی بود.
پس فردا بعد از صحت حرف های سها نزدش می رفت تا برای مشخص کند باید چه کند… حوله اش را با لباسهایش تعویض کرد و پس از شانه و سشوار موهایش که حالا تا پائین کتف هایش می رسید با امیر تماس گرفت. _ سلام سارا -سلام امیر خوبی؟ -ممنونم توچطوری؟ مشکلی پیش اومده؟ – خوبم یه مورد جدید با رفتارهای پدربزرگ و حسامی فک کنم موضوع مهمی باشه! متوجه شدم الا توضیح میدی یا فردا میای؟ -آره سارا جان بیا دم مطب با هم بریم رستوران. -باشه یک اونجام خوبه؟ _آره پی می بینمت…