دانلود رمان طور سینا از الهام فتحی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
گیسو دختری که دو سال سخت و پر از ناراحتی رو گذرونده برای ادامه تحصیل از مشهد به تهران میاد..تا هم از فضای خونه فاصله بگیره و هم به نوعی خود حقیقی خودش و پیدا کنه… وجهی از شخصیتش که به خاطر روز های گذشته ازش فاصله گرفته و شاید حتی کاملا باهاش غریبه است….
خلاصه رمان طور سینا
-خانم ها و آقایون هر چه سریعتر پیاده بشید و ساک هاتون و بردارید… با صدای بلند و زمخت راننده چشم هایم سریع باز شد. صدای دو رگه و کلفتش بدجور اعصاب نداشته ام را به هم می ریخت… سرم را از پشتی صندلی جدا کردم و گردنم را که صدای ترق تروقش در آمده بود کمی مالش دادم. چشمانم به شدت می سوخت .از لحظه ای که وارد اتوبوس شدم نتوانستم دقایقی آرام بگیرم و یا بخوابم… افکار پریشان ثانیه ای رهایم نمی کرد… هنوز هم باورم نشده بعد از آن همه بیچارگی به تهران رسیده باشم.
هم چنان ترس را در تک تک نفس هایم حس می کنم .حتی گاهی برزو را جلوی رویم متصور می شوم که می گوید “کجا خانم سرتق برگرد اتاقت ” تا هم ین جا هم تصور می کردم پشت سرم می آید و بَرم می گرداند خانه… هنوز جمله ی اخرش را فراموش نکردم که گفت”فکر نکن اگه راضی شدم دست از سرت بر می دارم.. همیشه منو پشت سرت احساس می کنی…” فکر می کنم… -آهای خانم مگه با شما نیستم… چرا پیاده نمیشی؟ مگه من الاف شمام؟ دو ساعته ما رو کاشتی…سر پایین انداختم.
ببخشیدی آرام در جواب غر و لند راننده زمزمه کردم و سریع پیاده شدم… دلم نمی خواست دوباره آن صدای گوش خراشش در گوشم بپیچد… از شاگرد سبزه رو و لاغر اندامش چمدان کوچکم را تحویل گرفتم و به سمت خروجی ترمینال غرب حرکت کردم .در تمام بدنم احساس خستگی و کوفتگی نمایان بود… به محض خارج شدن چشمانم به برج آزادی افتاد… چقدر دوست داشتم کنارش بی دغدغه قدم بزنم… شاید روزی فرصتش برایم مهیا می شد… با اینکه هنوز دو هفته ای به پایان شهریور باقی مانده ولی…