دانلود رمان آبادیس از نگار مقیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
ارنواز به وصیت پدرش و برای تکمیل پایان نامه ش پا در روستایی تاریخی میذاره که مسیر زندگیش رو کاملا عوض می کنه. همون شب اول اقامتش توسط آبادیسِ شکارچی که قاتلی بی رحمه و اسمش رعشه به تن دشمن هاش میندازه ربوده میشه و با اجبار به عقدش درمیاد. این ازدواج اجباری شروعیه برای برملا شدن رازهایی که گذشته ی آبادیس و ارنواز رو به شکل عمیقی بهم پیوند میده…
خلاصه رمان آبادیس
با خمیازه ای بلند بالا چشم هام رو از هم باز کردم و روی تخت نشستم. سرم به شدت درد می کرد و گیج بودم. دست هام رو توی هم قفل کردم و به سمت بالا کشیدم. نگاهم رو به اطراف چرخوندم. داخل اتاق آبادیس بودم و پیراهن و شلواری که به تن داشتم رو به یاد نمی آوردم. از جا بلند شدم. دهانم مزه ی تلخی داشت. با بلند شدن صدای جیغ از پایین با سرعت از اتاق بیرون اومدم و به سمت راه پله رفتم اما همین که چشم هام به در ورودی افتاد انگار همه ی اتفاقات شب قبل مثل یک فیلم از جلوی چشم هام رد شدند. همزمان با گرد شدن چشم هام و
نشستن دونه های عرق از شدت خجالت و حرص روی پیشونیم صدای جیغ های قشنگ از توی حیاط به گوشم می رسید. آبادیس تو رو خدا… من رو از اینجا بیارین بیرون… الان سکته می کنم… تو رو خدا… آونگ… فرشاد… این سگ دیوونه رو ببرین حداقل… ارژنگ… ارژنگ جونم… فرشاد و آونگ پا درمیونی می کردند. ـ رییس می برمش. خودم می برمش. قول میدم دیگه از ده فرسخی اینجا هم رد نشه. آونگ هم دنباله ی حرف فرشاد رو گرفت: ـ راست میگه رییس.نمیذاریم دیگه بیاد. غلط کرد. بچگی کرد. تنبیه شد دیگه. چند دقیقه بعد جیغ
های قشنگ قطع شد و صدای محکم آبادیس از داخل حیاط به گوش رسید: قبلا بهت آوانس داده بودم و این بارم به خاطر بقیه نذاشتم گالیور تکه پاره ت کنه. دیگه نمی خوام دور و اطراف این خونه ببینمت. دفعه ی بعد هیچ پا در میونی ای گندات رو رفع و رجوع نمی کنه. هق هق های قشنگ میون خاطرات دیشب پارازیت می انداخت و در که باز شد به خاطر شوک زیاد حتی نتونستم پنهان شم. اولین نفری که وارد شد آبادیس بود و صدای خودم توی سرم زنگ زد: “بذار ببینم تو مصالحش رو داری یا نه”سرخی بینیش بهم پوزخند میزد و من ….