دانلود رمان اوپال سیاه از فاطمه سیفیان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
هونیا دختر انسانی که بعد ازدواجش به طور اتفاقی متوجه میشه همسرش، آزاد، گرگینه ی آلفاست! از ترسش فرار میکنه اما آزاد میفهمه و برش میگردونه و در این بین با حامله شدنش، اونم سه قلو! ماهیت اصلی هونیا کم کم نمایان میشه اما برخلاف تصور بقیه، هونیا گرگینه نیست برای اینکه جونش در امان بمونه باید توی همین دوران حاملگی توسط گرگ آزاد تبدیل بشه و این خیلی خطرناکه اما…
خلاصه رمان اوپال سیاه
“هونیا” با حس کرختی شدیدی از خواب بیدار شدم، پشت کمرم گرمای خوشایند و دلچسبی رو حس می کردم و حدس اینکه آزاد پیشم خوابیده بود سخت نبود، حس ترسی که بعد از آگاهی از ماهیتش توی دلم رخنه کرده بود حال خوبی که برای لحظه ای سراسر وجودمو فرا گرفت و به یغما برد. با اینکه می دونستم الان کنار یه گرگ خوابیدم اما ترس این لحظه ام به شدت ترسی نبود که لحظه اول به این قضیه پی بردم، انگار کم کم داشتم عادت می کردم. سعی کردم با کمترین تکان از کنارش بیام بیرون که با اولین
تکانی که خوردم گره دستاش دورم سفت تر شد. سرمو کمی چرخوندم و نگاش کردم، خواب نبود، فقط نگاهش کردم و به این فکر کردم که چرا بدنش همیشه حتی تو چله زمستون گرم بود، چشمای شفاف آبی رنگش دقیقا چشمای یه گرگ بودن. لبشو مماس با پیشونیم نگه داشت و پس از کمی مکث، عمیق بوسید، وقتی عقب کشید سعی کردم بلند بشم، بدون هیچ کاری دستاش رو شل کرد، بلند شدم و پاییت تخت رو بهش ایستادم و با تردید پرسیدم: _ میشه.. میشه.. نتونستم جمله امو کامل کنم،واقعا نمی دونستم اولین
سوالی که باید بپرسم چیه. بلند شد و از تخت پایین اومد، مقابلم ایستاد و با دستاش بازوهامو گرفت، می ترسیدم اما باید به این ترس غلبه می کردم چون دیگه چاره ای نداشتم. سرمو بلند کردم و بهش نگاه کردم. پرسشگر صدام زد. _هونیا؟ فقط نگاهش کردم و جوابی ندادم، حالت صورتش از اون آرامشی که داشت خارج شد و کلافه نگاهم کرد، بهم نزدیکتر شد. _ میدونم هضم این مسائل برات سخته و فکر می کردی همه ی اینا تو فیلم و قصه هاست اما باید بگم که همه ی اینا وجود دارن و کم کم باید باورشون کنی…