دانلود رمان نامحرمان از پروانه قدیمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
رزا، دختر شیطون و گوگولیه که همه رو با شیطونیاش روانی کرده، برای تجربهی یه هیجان بزرگ، تصمیم می گیره با دوست پسرش برن دزدی. گاو صندوق رو که خالی می کنن، از شانس بدش گوشیشو رو گاوصندوق طرف جا می مونه و….
خلاصه رمان نامحرمان
با حیرت نگاهش کردم و لبهایم خشکم را به زحمت تکان دادم: – سپیده اطلاعاتی که به دردت بخوره نداره، اون یه آرایشگره… اگه برای سپیده تله گذاشتین من اصلا از جام تکون نمیخورم… جز خوبی ازش چیزی ندیدم که از پشت بهش خنجر بزنم. به زحمت و با بغضی گلوگیر حرفم را زدم و خلاص شدم. فکر اینکه سپیده را با نامردی به آنها تحویل دهم برایم از مرگ بدتر بود. سپیده جز نیکی و خوبی در حقم کار دیگری نکرده بود. صدای آراز حواسم را به سمت خودش جمع کرد.
– تو سادهای که فکر میکنی همه پاک و مطهرن الا بابای من… نگاهش به سمت سرم کشیده شد. چشمانم هنوز سیاهی میرفت و سرگیجه داشتم. چشمانم را بستم تا مجبور به کلکل کردن با او نشوم. صدایش در گوشم پیچید: – خانوم پرستار چرا هنوز حالش خوب نشده؟ بهتر نیست یه کم نمک زیر زبونش بذارید تا زودتر حالش خوب شه؟ ما خیلی کار داریم. پرستار غرولندکنان پاسخ: – اگه شما دکتری با یه ذره نمک زیر زبون خوبش میکردی… اما ما به دستور دکتر بخش رفتار میکنیم.
پرستار از اتاق بیرون رفت. آراز و آوش بعد از پچپچ کوتاهی از اتاق بیرون رفتند. هر دو کلافه و نگران بودند. نیم ساعتی طول کشید تا سه نفری به اتاقم برگشتند. بادیدن سرگرد کاظمی تعجب کردم. سعی کردم نیمخیز شوم که سرگرد با دستش اشاره کرد به همان حالی که هستم بمانم. با اشاره دستش آراز و آوش از اتاق بیرون رفتند. – خوبی خانوم فرهمند؟ سرم را پایین انداختم و گفتم: – ممنون. – برای مادرتون متأسفم… اصلا فکرش رو نمیکردیم، جرأت کنند و به خونهتون حمله کنند. با چشمان پراشک نگاهش کردم و…