دانلود رمان ده درجه زیر صفر از عاطفه انصاری با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
خسته از صدای سرسام آور موسیقی، ظرفهای کثیف را به آشپزخانه بردم. دلم از بالا و پریدنهای مداوم مهمانها پیچ میخورد. از شیر آب لیوانی پر کردم و بیتوجه و به گرم یا سرد بودنش یکنفس سرکشیدم بلکه حالم را بهتر کند. خوبی؟ به سینک پشت سرم تکیه زدم و چشم بسته برای مرضیه که برخلاف من از این هیاهو لذت میبرد و هر ازگاهی دور از چشم دیگران قری هم به کمرش میداد سر بالا انداختم. ظرف شیرینی را مقابلم گرفت و خودش هم یکی برداشت. بخور، رنگتم پریده فکر کنم قندت افتاده.
خلاصه رمان ده درجه زیر صفر
سیمین و افکارش هر بار مرا شگفت زده می کرد. هرچه بیشتر با این دختر دمخور میشدم، قدر مرضیه و درک و شعورش را بیشتر میدانستم. ما هیچوقت با هم دوست نبودیم که حالا بخوایم قهر باشیم. کمی نگاهم کرد و بعد با یک وا زیرلبی به کارش مشغول بود. شک نداشتم فردا یا پسفردا باز هم به یک بهانه دیگر نزدیکم میشود و باز من را مجبور به تندخویی می کند. سیمین هم مثل سرمدها بود.
صفات بد در عمق جانش نفوذ کرده و به این راحتیها قابل تغییر نبود. وجه شباهت دیگرشان عدم تمایل به تغییر بود. سیمین خودش را با همین اخلاقیات مزخرف بیش از اندازه قبول داشت و منتظر تغییر رفتار من بود! با تمام شدن ساعت کار از کارخانه خارج شدم و بجای سرویس سوار ماشینی شدم که قبل از خروج خبر کرده بودم. با وجود دیداری که اول صبح با فراز داشتم ترجیح می دادم.
فعلا حوالی آن خانه آفتابی نشوم تا اگر فکر و خیالاتی دارد از سرش خارج شود. سلام آقا. راننده حین چک کردن نقشه راهنما جوابم را داد سلام خانم خیابون فردوسی تشریف می برید دیگه؟ در طول راه با خاتون تماس گرفتم و چند دقیقه ای صحبت کردم اما هیچ حرفی از نقل مکان موقت و دیداری که با فراز داشتم نزدم نمی خواستم گره جدیدی به رشته طول و دراز فکرو خیالهایش اضافه کنم و مهر تائیدی هم به دردسرساز بودنم در ذهن بهداد بزنم.