دانلود رمان معشوقه فراری استاد (جلد اول) از مطهره حیدری با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
همونطور که میدویدم به ساعت نگاه کردم.آخ خدا، برفنا رفتم، ساعت! من به تو چی بگم آقا جون آخه؟ الان اگه استاد مثل چی پرتم کنه بیرون من چی کار کنم؟فقط سه روز از دانشگاه اومدنم گذشته، این دیر اومدنم یعنی از همین اول سال بینظمی که ازشم به شدت متنفرم…
خلاصه رمان معشوقه فراری استاد
“مطهره” کیفمو توی اتاق مخصوصی که همیشه توی این عمارت مال منه گذاشتم و دستی به وضعم کشیدم. برخلاف بابابزرگم که خیلی پولداره ما پولدار نیستیم، یعنی معمولی هستیم اما دوتا از عمه هام به لطف شوهراشون حسابی پولدارند و اون یکی عمومم دکتره آخرین عمومم وضعش مثل ماست. وای خدا یعنی امشب قراره اون دختر عمه ها و عموی فیس و افاده ایم و ببینم؟ یادم نمیره زن عموم و عمه هام چقدر به پولداریشون مینازند و همیشه به مامان و بابای بدبختم و همینطور اون یکی عموم تیکه میندازند. شونه ای بالا انداختم. والا واسه من که مهم نیست… پولدار نیستیم فدا سرمون،
بابام هیچ چیزی واسم کم نذاشته و هر وقت هر چیزی خواستم واسم خریده ، درست مثل یه بچه پولدار بزرگم کرده… الهی قربونش برم… خانوادم می ارزه به خانواده ی عمه هامو عموم که خدا میدونه چند وقت یک بار همو میبینند… همش درحال تفریحند یا درحال کار کردن. برخلاف بقیه آقاجون عاشق منه، یعنی اون ها رو هم دوست داره ها اما منو بیشتر جوری که یه اتاق تو این عمارت داده مخصوص خودم، دیگه چه کنیم؟ از بس زبون دارم ماشاالله، بعد از فوت مامان بزرگم “خدا رحمتش کنه، نور به قبرش بباره” من بیشترین وقتمو واسه آقاجون گذاشتم و چند وقت تهران پیشش موندم، برخلاف
بقیه که چند روز که گذشت دیگه نگفتند بابایی داریم که تنهاست. سری به عنوان تاسف تکون دادم و از اتاق بیرون اومدم. بالای پله ها وایسادم. عجب نمایی داره، به به! یعنی نگاهم که به این خوراکی ها و شیرینی ها میوفته گرسنم میشه. حیف نیست چیزای به این خوشمزه رو من نخورم و بره تو حلق اون کسایی که نمیشناسمشون؟ از پله ها پایین اومدم و با صدای بلند و کشیده گفتم: خاتون جون؟ چیزی نگذشت که با خنده بیرون اومد. – باز چی میخوای که اینجور صدام میکنی؟ به سمتش رفتم. – یه کم از اون لواشک های مشتیتو بده بخورم، میدونم که حالا حالاها نمیتونم به اون چیزای خوشمزه تو سالن دست بزنم…