دانلود رمان ماه من از یاسمن فرح زاد با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
امیرحسین آریا الفای خوناشام هاست برای انتقام مرگ خانوادش از سپیده، راهی تهران میشه ولی یسنا، عشقی که سه سال پیش رهاش کرد رو ملاقات میکنه. با حمله سپیده به یسنا برادرای امیر جونش رو نجات میدن ولی به جای برگردوندنش اون رو به عنوان برده به امیرحسین پیشکش میکن و امیر برخلاف ناگاهی یسنا از ماهیتش اون رو با خودش میبره…
خلاصه رمان ماه من
دستهام رو مشت کرده، داخل جیب شلوارم فرو کردم و سوار ماشین شدم، صدای گله و ابراز نگرانی مسعود که مدام به میلاد تلنگر میزد تا کمتر باهام مخالفت کنه رو میشنیدم. سرم رو به پشتی صندلی چسبوندم و شیشه ی ماشین رو تا خرخره پایین کشیدم، جفتشون نشستن، صدای استارت ماشین و حرکت آرومش به سمت جلو، باعث شد باد با سرعت بیشتری به صورتم بخوره. آب گلوم رو قورت دادم و سعی کردم اعصاب به هم ریخته م رو کنترل کنم. چند ثانیه به بیرون زل زدم که صدای گوشی میلاد بلند شد،
نگاهم رو به سمتش گرفتم که بعد خوندن پیام، با با لحنی که توش خوشحالی موج میزد، لب زد. لیام میگه سپیده تو شهر دیده شده. انگار حق باتونه، تو تهران میشه یه چیزی ازش پیدا کرد. ای خدایا شکرت، بزنه این جادوگر شهر اوز پیدا بشه من خودم سر کشتنش آستین بالا می زنم بلکه از این بدبختی و فلاکت نجات پیدا کنیم… دستی دور دهنم چرخوندم، هنوز هم مزه ی خوش چیزی که خورده بودم، زیر دندونم بود. به روبه رو خیره شدم و جدی گفتم: -کجا؟ میلاد همونطور که با انگشت، مدام محتوای پیام رو
بالا و پایین می کرد، آروم جواب داد. -اطلاعاتش کامل نیست ولی داره میفرسته، انگار به قرار کاری با یه نفر داره. یکی از کله گنده ها که احتمالا از مشتری های خودشه. مسعود فوری خندید و جواب داد. لابد شاش گربه میخواد ، یا شایدم دنبال آیینه ی هزار ساله ست. ازین موها هست که بین پشم میپیچن و میذارنش زیر فرش واسه رزق و روزی! میلاد که خنده ش گرفته بود، چنگی به موهاش زد و سری به معنی ” نه ” تکون داد. به صندلیم برگشتم و سعی کردم درست و حسابی فکر کنم. اگر سپیده خودش رو نشون داده؛ پس…