دانلود رمان میراث هوس از مهین عبدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تصمیمم را گرفته بودم! کنارش ایستادم و به او نگاه کردم. انگشتانم دستانش را لمس کردند و صورتم را به او نزدیک کردم. بازی را شروع کرده بودم! خیلی وقت پیش! از همان موقع که فهمیدم این پسر با کسی ارتباط داشته که…! باورش نداشتم این حقیقت تلخ را اما… حالا من هم مثل خودشان بازی میکردم! فکر نمیکردم ارتباط با تو انقدر از نزدیک خوب باشه! انقدر نزدیک و دور از اون تماسای تصویری و چتهامون!
خلاصه رمان میراث هوس
دختره ی احمق تو چیکار کردی؟ با پسره بودی؟ وای باورم نمیشه به همین راحتی گذاشتی بره. از درد همانند ماری به خودم میپیچیدم و کلافه تر از قبل انگشتان هر دو دستم را میان موهای نم دارم فرو بردم. از روز گذشته تا به الانی که عصر بود سه بار دیگر هم به حمام رفته و خودم را در وان با آب گرم آرام کرده بودم اما این درد لعنتی ام تمام نمیشد.
یگانه با حرص لیوان چایی را که داخلش نبات انداخته بود با قاشق تند و تند هم میزد.
حقته! آخه احمق که هر چی بهت بگم احمق کمته حداقل نمیذاشتی اونجوری باهات رفتار کنه. لیوان را مقابل لبهایم گرفت. کوفت کن خوب نشدی پاشیم بریم دکتر. یه موقع
معدت خونریزی نکنه حالا! جرعه ای از چایی نبات خورده و سرم را کنار کشیدم. درد معدم بی امان بود! خونریزی ندارم فقط درد دارم. یگانه با حرص به درکی گفت و لیوان را روی میز کوبید. بلند شد و سمت آشپزخانه رفت. باکس داروهات کجاست؟ ببینم اصلا مسکنی چیزی داری؟
لیوان چایی را دست گرفته و کمی دیگر از آن سر کشیدم
اینجا ندارم چیزی. لیوان را روی میز گذاشته و سرم را به پشتی مبل تکیه دادم. خب لااقل بگو کیس آب گرمی چیزی داری من برات آماده کنم بیارم یا نه؟! و بعد زیر لب غرولند کرد. آخه دیوانه تو الان دکتر لازمی! پوزخندی زدم و یگانه یک به یک کابینت ها را گشت و وقتی چیزی پیدا نکرد با حرص آمد و کنارم نشست.