دانلود رمان قصه ی موج از خورشید شمس با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
موج به اجبار پدربزرگش مجبور است با فریاد، هم بازی بچگی اش ازدواج کند. تا اینکه با دکتر نیک آشنا شده و در ادامه حقایقی را در مورد زندگی همسرش میفهمد…
خلاصه رمان قصه ی موج
دهنمو باز کردم نفسمو بیرون فرستادم از دهنم بخار بلند میشد دوباره یه ها تو هوا کردم بخار جلوی صورتمو گرفت. فریاد تمام حواسش به من بود. زیر چشمی نگاهم می کرد و تمام مدت یه خنده ی مسخره روی لباش بود. توجهی بهش نکردم خب بخنده به درک از دور به گوسفندهایی که کنار مزرعه می چریدند نگاه کردم خوش به حالشون با خیال راحت علف یونجه می خوردند و دنیا به کامشون بود. تو این لحظه حتی حاضر بودم گوسفند می شدم ولی دختر بابام نمی شدم.
تمام جمله های بابام و از بر بودم. این دختر که درس خون نشد الکی هر ترم تو دانشگاه جا می گیره هم وقت خودشو ….دیگه گوش نکردم گوسفندا هنوز داشتن با اشتها یونجه می خوردند گشنم شد صدای قارو قور دلم بلند شد دستمو رو شکمم گذاشتم از این پا اون پا کردن چیزی نصیبم نشد خسته ی راه بودم و نیش و کنایه های بابای ما هم تمومی نداشت از بچگی با این حرفاش ریشه هامو سوزونده بود. همیشه همین بود. مرغ همسایه غاز بود و فریاد بود که باید به داد بابای من می رسید.
فریاد حرفو عوض کرد، ای بابا میگذره. میگذره؟ چه جمله ی بی ربطی گفت می خواست دهن بابا مو ببنده که این چرت و پرت سرهن کرد؟ بابام سرشو به نشانه تأیید تکون داد. هنوز سردم بود زیر چشمی به من نگاه کرد. خودمو به ندیدن زدم. قبل از اینکه بابا بخواد جواب بده مامانم حرف دل منو زد. ای بابا بریم تو بقیه حرفارو بزنیم خسته شدیم. فریاد که انگار تازه یادش افتاده ما سر پا موندیم با هول گفت: بله ببخشید…شما بفرمایید داخل من چمدون ها رو میارم…