دانلود رمان آمال از زهرا ارجمندنیا با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
آمال، دختر رقصنده ی پرورشگاهیه که شیطنت های غیرمجاز زیادی داره، ازدواج سنتیش با آقای روان شناس مذهبی و جنتلمن باعث می شه بخواد شیطنت هاش و بیش تر کنه و مرد قصه رو اسیر تر، درست شب عروسی…
خلاصه رمان آمال
آلما روی صندلی عقب نشسته بود و کمربند ایمنی اش را خود آرکان بسته بود. از آینه به چهره ی خواب آلودش نگاهی انداخت: آلما بابا! میان چشمان رنگی و درشتش را کمی باز کرد، دیگر چیزی تا رسیدن به خانه نمانده بود و ترجیح می داد فرزندش در ماشین نخوابد: امروز عمه اهو می گفت الما گلی رو کلاس رقص ثبت نام کنیم! آلما چشمانش کمی هوشیار تر شدند، دستان تپلش را تکانی داد و موهای فر امده روی صورت گردش را عقب داد: نانای؟ خنده ی محوی روی لب ها آرکان نشست و سرش را تکان داد: ای دختره قرتی… بله نانای، دوست داری ثبت نامت کنم؟ آلما سعی کرد خودش را جلو بکشد و
کمربندش مانعش شد، آرکان سریع جدی شد: درست بشین بابا، خطرناکه! آلما اما انگار نمی شنید، تند دست زد: آلما دوست.. نانای دوست! آرکان نفسش را عمیق بیرون فرستاد، خب الاقل اگر خودش راضی نبود دل دخترش ظاهرا زیادی رقص دوست داشت، کوتاه سرش را به عقب چرخاند: فردا به عمه می گم ببره ثبت نامت کنه، قبلشم باید برا قرتی خانم لباس بگیریم! آلما جیغ کوتاهی کشید و بلند خندید، لپ هایش وقتی می خندیدند چال می افتادند، درست شبیه معنی اسمش بود. یک سیب سرخ کوچک و خوشمزه: دامن… دامن! با همان لبخند سرش را تکان داد، دامن هم دلش می خواست، ماشین را
داخل پارکینگ مجتمع برد و همان طور که خاموشش می کرد صدایش را کلفت کرد: الان آقا گرگه این دخترکوچولو رو می خوره! آلما غش غش خندید و انگار خواب کاملا از سرش پریده بود؛ آرکان کمربندش را باز کرد و در آغوشش کشید و انگار حق با مشاور مهدش بود. سنگین شده بود و حسابی به چشم می امد. گونه اش را بوسید و وارد آسانسور شدند، الما سرش را روی شانه های قوی پدرش قرار داد، آرکان گونه اش را به ابریشم فر موهای فرزندش کشید و چشمان خسته اش را بست، همه ی دنیا را حاضر بود بدهد اما کودکش لبخند بزندو شاد باشد و لپ هایش همیشه از شادی قرمز بمانند…