دانلود رمان تیر از نسترن اکبریان با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راوی زندگی سه شخص هست که به اسارت گرفته شدن. محمد سرباز مدافع حرمی که با زنده موندش در مقابل گلوله، اسیر دست داعش شد و در روز اول اسارت دختری فارس زبان که ایرانی نبود، با وضع بدی به اتاقش انداخته شد… هر سه اسیر گروهی در داعش شده بودند که پرستو به خواست خودش به داعش ملحق شد اما…
خلاصه رمان تیر
بی آنکه نیم نگاهی بی من بیاندازد، دخترک را از اتاق بیرون کشید و در را با شدت بهم کوبید. صدای جیغ های گوش خراش دخترک که در راهروی پیش رو اکو میشد، دلم را به حالش میسوزاند اما در آن موقعیت، شاید آخرین نفری بودم که میتوانست کمکش کند… نمیدانستم قرار است چه بلایی سرش بیاورند اما یقینا این چنین با خشم جای خوبی نمیکِشیدنش! در سرم مجدد تلاطم به پا شده و عصبانیت همانند خوره به جانم افتاده بود، باز شدن مجدد آن در کذایی نگاهم را به شخص درشت اندامی که وارد شد کشاند.
نور جلوی دیدم را گرفته بود اما احساس سایه اش، آن هم درست بالای سرم، دیدن چهره کریهاش را به چشمانم تحمیل کرد. خم شد کاسه آب و تکه نان دستش را با بی قیدی از جهت ریختن آب، روی زمین رها کرد و با نک پایش کاسه را به سمتم هل داد. لبخندی چندشناکی به لب نشاند، کفشِ گلی اش را روی نان گذاشت و بی هیچ حرفی اتاق را ترک کرد. صدای کوبیده محکم در مرا به خود آورد. در دل ناسزایی بارش کردم و با دست آزاد نان را از زمین برداشتم.
معده ام شورِ گرسنگی میداد اما از شدت خشم نمیدانستم چه کنم، به طور طبع کاری از دستم بر نمیآمد و همین امر، تا حد بسیاری آزارم میداد. ساعت ها گذشته بود و گرمای کوره مانند اتاق، نشان از ظهر شدن میداد. عصبانیت لحظه ای خفت گلویم را رها نمیکرد و کلافگی، به همراهی اش نشسته بود! سکوتِ خفقان آوری فضا را اشغال کرده بود و درد شانه ام از سوی دیگر، قصد از پا در آوردنم را داشت. با چشم تمامِ ترک های اتاق را گز کرده بودم و نا امیدِ راه نجاتی از آن دخمه پلاستیک پیچ شده…