دانلود رمان دختر آیه از زهره کریمی با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
مریم و بابک همکار در دفتر روزنامه با وجود اختلافات و کل کل های بسیار و دور از باور دیگران با هم ازدواج می کنند و زندگی موفقی دارند و… آیه دختر مریم و بابک متولد می شود. در پی ابتلای آیه به سرطان، آرامش زندگی بابک و مریم به دست انداز و سراشیبی می افتد و این آشوب با باردار مجدد مریم بیشتر می شود …
خلاصه رمان دختر آیه
آیه دختر نازم شد همه ی زندگیم پشیمون شدم از حرفی که گفته بودم دخترم ،پاره ی تنم را دوست ندارم و ازش بیزار هستم. روزی که در بغلم گرفتمش و برای اولین بار از شیره ی وجودم خورد مهرش به دلم نشست و شد همه ی زندگی ام بعد از بابک. بخاطر تولد آیه شیش ماه مرخصی گرفتم دست آقای مرادی درد نکند که مراعات کرد و اخراجم نکرد. روزای کودکی اش بهترین روز های سه نفره بودن وقتی می خواست بنشیند اطرافش رو پر از عروسک می کردم و پشت سرش متکا می گذاشتم که نیوفته.
هشت ماهش بود که تب شدیدی کرد وقتی بردیمش بیمارستان دکتر گفت که قرار دندون در بیاره و تبش طبیعی است، چه شبها که تا صبح بیدار بودم بالای سرش که خدایی نکرده تشنج نکند مردم و زنده شدم تا اولین دندونش در اومد ،مامانم براش آش دندونی درست کرد و بابک بین همسایه ها پخشش کرد. با بزرگ شدن آیه بیشتر بابایی می شد حتی دیگه عادت کرده بود به ساعت ورود بابک نزدیک اومدنش به خونه که می شد چهار دست و پاخودش رو کنار در می رسوند تا باباش بیاد.
انگار الهام می شد بهش که کی بابات میاد اگه ۱۰ دقیقه دیر می اومد آیه شروع به گریه کردن می کرد تا من مجبور بشم و زنگ بزنم بابک که چرا دیر اومدی و آیه بهونت رو می گیره، اولین کلمه ای که گفت: بابا بود توی سن ده ماهگی، توی همون ماه تونست بدون کمک بایسته ولی راه نمی رفت. روز تولد یک سالگی اش چند قدم راه رفت. بخاطر این که تولدش مصادف با شهادت یکی از امام ها بود جشنی برایش نگرفتیم و موکول کردیم برای سال آینده. هرچه قدر بزرگ تر می شد شیرین زبان و تو دل برو تر می شد…