دانلود رمان جزای عشق از MaHtab با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
تا حالا به این فکر کردید که اگه تویه تصادف یه دختری دچار نقص عضو بشه چی می شه؟جالب می شد اگه یه قانونی بود که پسره باید عقدش میکرد نه؟ داستان ما همینجوری شروع می شه! خواننده ی محترم!اشتباه نکن!این رمان هیچ شباهتی به هم خونه، قرار نبود یا خیلی رمان های دیگه که توی این سبکه نداره! این یه تراژدی تمام عیاره! این یک کشمکش تمام عیار بین عقل واحساسه! …
خلاصه رمان جزای عشق
توی اون هوای سرد زمستونی خیابون ها برام شده بود یه مسیر که شاید منو می رسوند به جایی که باید می رفتم! بی هدف توی کوچه ها وخیابون ها پرسه می زدم و به خودم فکر می کردم! به زندگی که نابود شده بود! به مامان که چقدر توی عکسی که ازش دیده و بدم خسته به نظر می رسید! به بابا که دستای چروکیدش از شدت لرزش نمی تونست حتی قاشق رو توی دستش بگیره! به رضا که بعد از ۱۰ ماهی که ازم بی خبر بود حتی سراغی از خواهرش نگرفته بود که ببینه حال و اوضاش چطوره!
به خودم فکر کردم که چقدر آرزوهام دورن ازم! من از اون خونه زده بودم بیرون که به رویاهام برسم ولی تنها چیزی که نصیبم شده بود بدبیاری پشت بدبیاری بود! به ایلیا فکر کردم! به چشمای سبزش که منو یاد جنگل می انداخت! به آرامشی که وقتی دستامو می گرفت توی تموم وجودم تزریق می شد! به زندگیم فکر کردم که با این اوضاع قرار بود همین جوری بمونه! ساعت های توی خیابون ها پرسه می زدم و نمی دونستم کجام! فقط می دونستم که باید انقدر برم که از خودم هم دور بشم!
از نهالی که دیگه هیچی نداشت! باید از صفر شروع می کردم! از تهی! باید دست خالی شروع می کردم! باید فراموش می کردم همه چیز رو! باید خودمو کنار ایلیا جا می زاشتم و با یه شخصیت تهی شروع می کردم! ساعت ۸ شب بود و من خودمو جلوی در خونه دیدم! خونه ای که تنها سرپناهم بود. کلید انداختم و وارد شدم. نگاهی به درو دیوار خونه انداختم. خونه ای که ده ماه تمام بغض های نشکستم و نگاه کرد و جای شونه ی یه همدم اشکاهام رو تحمل کرد! این خونه معرفتش از خیلی های دیگه بیشتر بود…