دانلود رمان عشق زورکی من از مهدیه محمدی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
قصه یه اجبار از جبر زمانه و سختیهایی که باید تحمل بشه ولی آخر قصه شاید عشق بوجود بیاد…
خلاصه رمان عشق زورکی من
_من با اراد ازدواج نمی کنم _نیلا بیشتر ازاین کشش نده همین که گفتم.. _اما بابا _ببین اراد پسر عموته خوب می شناسیمش پسر خوبیه من نمی تونم اجازه بدم تنها دخترم زن یه غریبه شه اراد از گوشت و خون منه فهمیدی -بابا من دوسش ندارم _مطمعن باش تو زندگی باهاش عاشقش میشی…. _اما من می خوام عاشق یکی بشم بعد ازدواج کنم _منظورت چیه ها؟؟ ببین نیلا تو تنها دختر منی می دونی که چه قد دوست دارم و برای خوشبختیت هرکاری می کنم تو تنها با ارادخوشبخت میشی.
_من زندگی خودمو دارم حق دارم خودم انتخاب کنم که با کی ازدواج کنم شما حق نداری تو زندگیم دخالت کنی… یه سوزش عجیب رو صورتم حس کردم لعنتی اولین باری بود که بابام روم دست بلند می کرد. نتونستم جلوی اشکامو بگیرم ورفتم تو اتاقم… یکی از اهنگ های مجید خراطها رو گذاشتم وصداشو بلند کردم تا صدای هق هقم به گوش نرسه… تیغ و بردار دستامو خط خطی کن تلافیه… عمری من زدم به قلبت تو نگفتی کافیه… حالم خیلی بد بود بالشتم خیس خیس شده بود سرمو اونطرف گرفتم.
چند بار نفس عمیق کشیدم و خوابم برد… کلاه شنل مو رو سرم انداختم و دنباله ی لباس مو گرفتم باورم نمیشه انقد زود تسلیم شدم انقد زود تن به این ازدواج زدم. اما همچینم زور نبود. هر روز و هر شب می رفتم پیش بابا تا بلکه منصرف شه اما انگار اون همه گریه و زاری که کردم اون همه اشک هایی که ریختم بی فایده بود چون بابام ثروتشو بیشتر از من دوست داشت می ترسید بعد از اون یه غریبه پولاشو بالا بکشه این همه اصرارشم برای ازدواج با اراد همین بود از طرفیم دکترا جوابش کرده بودن…