دانلود رمان دریای پوشالی از ساحل با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
من دریام…. درست یک هفته مونده به عروسیم متوجه شدم نامزدم همراه برادر خونیم بخاطر انتقام از پدرم بهم نزدیک شده…. نامزدیم و به هم زدم اما حتی فرصتی برای عشق قتل عام شده ام پیدا نکردم…. چون سرنوشت من و به راه سخت و خطرناکی کشوند که باید جونم و می ذاشتم کف دستم و با مردی خطرناک و قاتل همراه می شدم اما….
خلاصه رمان دریای پوشالی
+آقا سردار، دکتر و خبر کنید، داره یه اتفاقی برای آریا میوفته. هراسان عقبگرد می کند و من دوباره به اتاق برمی گردم، نمی دانم چقدر از لحظات نفرت انگیز امشب که دکتر و پرستارها وارد بخش می شوند و با کشیدن کرکره های شیشه تنها راه دید ما را می گیرند، می گذرد که مرد شکسته کنارم دوباره سقوط می کند. با گریه روی زانوهایم مقابلش می نشینم و خدایا رحم کن به دل شکسته این پیرمرد. دستان لرزان و چروکیده اش را در دستانم می گیرم و اصلا فکر نمی کنم به نامحرم بودنش.
کلمات و مفهومشان از ذهنم فراری شده اند و من برای دلداری این مرد داغ دیده چه باید بگویم؟ برای مردی که تنها دلخوشی الآنش خوب شدن پسرش است، چه باید بگویم ؟ همراهش تنها اشک می ریزم و صدای فریادهای سهرابی هم از بیرون به گوش می رسد و انگار اجازه ورود به او را نمی دهند. صدای نامفهوم دعا کردن بهادر خان چنگی به دلم می کشد و فقط اسم خدا را از بین کلماتش متوجه می شوم. سرم را بلند می کنم و از ته دل اسمش را زیر لب زمزمه می کنم.
لحظه های دردآور به زور می گذرند و بالاخره در آن اتاق نفرین شده باز می شود، دستان سرد بهادر خان را رها می کنم و تمام توانم را برای ایستادن به خرج می دهم و مقابل دکتر می ایستم، دندان های چفت شده ام از هم باز نمی شوند و تنها نگاه سوالی ام را به نگاهش می دوزم و خواستن خوب بودنش چیز زیادی بود؟ دکتر که لبخندی می زند امید را انگار با سرنگ در رگهایم خالی می کنند و نفسی که نمی دانم از کِی حبس شده بود آزاد می شود _نگران نباشید خانم، علائم هوشیاری بود…