دانلود رمان پروانه شدم از دل آرا دشت بهشت با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
راجع به دختریه که شوهرش عادل فوت کرده و حالا خانواده شوهرش اون رو میخوان به برادر شوهرش عارف بدن که زن داره ولی با زنش اختلاف داره…
خلاصه رمان پروانه شدم
تا پایان ساعت کاری حسابی به ھم ریخته و دلگیرم. سرم درد می کند و اخم ھایم درھم است. از اتاقم حتی تا سرویس بھداشتی ھم خارج نمی شوم. یاد عادلم لحظه ای رھایم نمی کند. وقتی چند روزی از عقدمان گذشت و خجالت آشنایی یھوییمان کنار رفت، اولین خصلتی که در او خودش را نمایان کرد غیرت شدیدش بود. خیلی ریلکس کنار میز لوازم آرایشم ایستاد و در تک تک رژ لب ھایم را باز کرد و مقابل چشمانم رژ لب زرشکی و شکلاتی ام را در سطل زباله انداخت و با لبخند گفت. – از رنگاشون خوشم نمیاد. نمی دانم!
طلسم شده بودم یا به این سرعت عاشق! اصلا دلسای قبل نبودم. چرا که اگر مثل گذشته بودم باید می پریدم و مانند گربه پنجول می کشیدم! اما فقط خندیدم. یا چند روز بعد که بی خبر به محل کارم آمد و با خوشرویی تمام با ھمکارانم سلام و احوال پرسی کرد و من ھم با افتخار او را به ھمه معرفی کردم. بارھا به محل کارم سر می زد. شب ھایی که شیفت بودم توی ماشین روبروی بیمارستان چرت می زد. گاھی بعضی از دوستانم در شوخی و لفافه به او شکاک و حساس و از این قبیل نسبت می دادند اما من به غیرتش افتخار می کردم.
او دوستم داشت و نسبت به من احساس مسوولیت می کرد. بعدش ھم که به قسمت اداری بهداشت منتقل شدم، باز ھم حضور ثابتش باعث شد ھمه بفهمند که من از آن دست زن ھای آزاد و بی بند و بار نیستم و شوھری دارم که عاشقانه ھوایم را دارد. کیفم را از روی میز چنگ می زنم و از نغمه خداحافظی می کنم. آنقدر سریع کارت می زنم و خودم را به تاکسی می رسانم که تقریبا ھیچ کس را در مسیرم نمی بینم. یک ماھی از نامزدیمان گذشته بود. شب مراسم عروسی پسرعمویش بود و ما دیروقت به خانه مادرم برگشتیم….