دانلود رمان سورئالیسم از نیلوفر رستمی با فرمتهای pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
در مختصاتی از مشرق، زنی با ظاهری از جنسِ غرور، بعد از مرگ همسرش از خانوادهی پدری طرد میشود و تنها و مستقل با دخترش زندگی میکند. قصه در مغرب اما راجعبه هنرمندیست از قماشِ احساس و ردهی مردانگی! که اسم و راهِ پدر را درک کرده. خاطرهای از کودکی احساسی با قدمت یک رویا در قلب مهدیار به جا گذاشته و او را وادار کرده با ازدواج و روابط عاطفی بیگانه باشد. تا اینکه در نهایت سرنوشت میچرخد و کودتایی پُر سروصدا آغاز میشود… عشقی ممنوع! از جنسِ رسوایی! زندگیِ مهدیار را دستخوش تغییر قرار میدهد… و بعد از سالها، گمشدهی کودکیاش را در جوانی پیدا میکند …
خلاصه رمان سورئالیسم
دستی روی سر طلا کشید و او واق واق کنان دورش چرخید. نگاهش به موهای نارنجی و سفید سگ آکیتا غمگین بود غمی که به محض باز کردن در سرتا پایش را با غروری پر رنگ ماله کشید و پشت آن سد عظیم پنهانش کرد بغض بیخ گلویش میرفت و میآمد. دست هانا را محکم تر فشار داد و تا خواست قدم دوم را به سوم برساند، صدای دخترک او را از حرکت بازنشاند و سوی نگاهش را عوض کرد. -عمو مهدیار اینجا چیکار میکنه مامان؟ چشم هایش آن سوی کوچه را کاوید و مهدیار را از نظر گذراند که به دیوار تکیه
داده و دست به سینه او را نگاه میکرد عینک آفتابی را برداشت و روی موهایش گذاشت. اخمش آنقدر رنگ گرفت که سنگینی بغض مقابلش کم آورد و فراموش شد هانا با شور به مادرش نگاه کرد و با لبخند گفت: برم پیشش؟ منو میذاره رو شونه هاش؟ رو شونه هاش؟ پرواز با همان اخم پر رنگ نگاهش کرد. حالت صورتش نشانگر مخالفت بود که هانا را کمی ترساند و دخترک دمغ چهره اش را سمت مهدیار چرخاند او همان لحظه تکیه از دیوار گرفت و در حالیکه دست در جیبهای شلوارش گذاشته بود سلانه
سلانه سوی پرواز حرکت کرد. نگاه خشن پرواز سرتاپای او را گذراند و مهدیار خشک و جدی سلام کرد پاسخ زن جوان سکوت بود وقتی هانا بالا پایین پرید و مهدیار با لبخندی کمرنگ به چهره بانمک او نگاه کرد.-تو اینجا چیکار میکنی؟ کی بهت گفته منو بگیری زیر ذره بین؟ چشم های مهدیار تا آسمان شب زدهی نگاه پرواز حرکت کرد: نه من آدمی ام که بپای کسی وایستم، نه توکسی هستی که به محافظ احتیاج داشته باشی. الان اینجام چون میدونم قراره چیکار کنی و میخوام کنارت باشم و باهات بیام. خشونت پرواز بیشتر شد …