دانلود رمان دو سنگ و یکی کهربا از فرشته تات شهدوست با فرمت های pdf، اندروید، آیفون، نسخه اصلی با ویرایش جدید و لینک مستقیم
با ناپدید شدن کهربا و بازگشت غیرمنتظره ی نامزد سابق او کیاراد، همه چیز یکباره بهم می ریزد. کامران شمس؛ جوان سخت کوش، باغیرت و در عین حال مغرور و حمایتگری که در طی این سال ها، بدون اینکه با این دختر نسبت خونی داشته باشد، از کهربا در کنار مادر و خواهر خودش، مثل عضوی از خانواده اش مراقبت و امانت داری می کند. اما بعد از سال ها از یک جایی به بعد وابستگی ها کار خودشان را می کنند. سرنوشت جور دیگری رقم می خورد و زمزمه ها رنگ و بوی دیگری می گیرند…
خلاصه رمان دو سنگ و یکی کهربا
یک قدم عقب رفت و ابرویش را بالا برد. با رضایت لبخند زد و اشاره کرد : «اون پارچه رو از روی آینه بردار» دخترک آدامسش را ترق و تروق کنان زیر دندان می جوید که با لبخند خاصی سر تکان داد. عروس، خسته و بی رمق چشمانش را باز کرد و همزمان پرده از جلوی چشم هایش کنار رفت. دسته ی صندلی را با احتیاط گرفت و رو به جلو مایل شد تا سرخی و خیسی لاک به لباس سفیدش کشیده نشود. می دانست که کتایون به هر طریقی دنبال نقطه ضعف از او می گردد.
تا شب کهربا را با لغزخوانی هایش زهرمار کند… هرچند… همین حالا هم به کراهت زهرمار بود. دیگر چه نیازی به خواهر زبان تلخش داشت؟ کمر راست کرد و نگاهش را با بی میلی به آینه داد. از گوشه و کنار سالن صدای دست و کیل و گاه صلوات شنیده می شد. مادرشوهر و خواهرشوهرهایش سنگ تمام گذاشته بودند. صدای جیغ و شادی شان گوش فلک را کر کرده بود. مادرش با چشمانی اشک آلود پیش آمد و کنارش ایستاد. با نگاهی حزین به صورت دخترک تازه عروسش زل زده بود.
کهربا حزن نگاه دل آشوبه ی مادر را دید و لبخندی از سر رفع تکلیف زد و در آن میان بغضش را هم بلعید. نگاهش دومرتبه سمت آینه برگشت تا مادر برق اشک را در چشمان کهربایی اش نبیند. حداقل مطمئن بود که آن جسم بی جان و سردی که از آینه به او نگاه می کند، قصد شماتت ندارد. امشب، یحتمل خیلی از نگاه ها آزار دهنده خواهند بود. از همین حالا تیر تیز و زهرآلود آنها را روی خود احساس می کرد. با همه ی اینها باز هم سر حرفش می ماند. قول و قراری نانوشته که او را محکوم به نابودی می کرد…